بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر آیات 9 تا 23 سوره احزاب
پیامبر (ص) در مدینه زندگی می کرد. در مدینه مسلمانان و مشرکین و منافقین و یهودیان همه باهم زندگی می کردند.
پیامبر (ص) به مدینه آمد و با رهبر یهودیان مذاکره کرد که در جنگ طرف چه گروهی هستند.
رهبر یهودیان گفت: «فکر می کنیم و جواب می دهیم.»
بعد از چند روز جلسه ای گذاشتند و گفتند: «ما بی طرف هستیم؛ اگر جنگی پیش آمد، نه طرف شما هستیم و نه طرف دشمن شما.»
تا اینکه جنگ احزاب پیش آمد.
جمعی از یهودیان مدینه که به پیامبر (ص) تعهد داده بودند، به مکه آمدند و با مشرکین مکه جلسه گرفتند و آنها را به جنگ با مسلمانان تشویق کردند. یهودیان با احزاب و گروهک های مهم مذاکره کردند و همه با هم متحد شدند تا به جنگ مسلمانان بیایند.
ده هزار نفر از مشرکین و احزاب با هم قرار گذاشتند تا به مدینه حمله کنند و از این حمله سه هدف داشتند:
اول: کشتن پیامبر (ص)
دوم: قلع و قمع کردن مسلمانان
سوم: خراب کردن شهر مدینه که دیگر اثری از اسلام نماند.
پیامبر (ص) از موضوع جنگ مطلع شدند و مسلمانان را جمع کردند. مهمترین ویژگی اخلاقی پیامبر (ص) مشورت در کارها بود و به مسلمانان گفتند که چه کنیم.
آن زمان ماه رمضان بود و مسلمانان باید روزه می گرفتند.
در بین مسلمانان، سلمان فارسی بلند شد و به پیامبر (ص) عرض کرد: «ما ایرانی ها یک طرحی داریم که عرب ها بلد نیستند؛ هر وقت در جنگ ها جمعیت دشمن زیاد است ما دور شهر را خندق می کنیم.» پیامبر (ص) نیز این طرح را پسندید و با کمک مسلمانان حدود 5/5 کیلومتر دور شهر مدینه را کانال حفر کردند .
هفده روز وقت داشتند تا این کانال را حفر کنند؛ ضمنا غذای کافی هم نداشتند تا بخورند تا قوت بگیرند. به هر حال با کمک پیامبر (ص) طی 17 روز، کانالی به دور شهر مدینه حفر کردند. در قسمت هایی از حفر کانال، مسلمانان به سنگ هایی برخورد کردند که قابل کندن نبودند و به پیامبر (ص) گفتند: «این قسمت ها قابل کندن نیست.» خود پیامبر (ص) شخصا مشغول کلنگ زدن شدند و با هر کلنگ جرقه ای بلند می شد که پیامبر (ص) «الله اکبر» می گفتند. مسلمانان فهمیدند که جبرائیل برای پیامبر (ص) پیامی آورده است. پیامبر(ص) فرمودند: «در جرقه اول، جبرائیل قیصر رم را نشانم داد که ما آن را فتح خواهیم کرد و در جرقه دوم، فتح ایران بود.» در جرقه بعدی نیز فتح های دیگر را نشان داد تا کانال کاملا حفر گردید.
جمعیت مسلمانان 3000 نفر و مشرکین 10000 نفر بود؛ مشرکین به مدینه رسیدند و تا بحال همچنین طرحی را ندیده بودند. اول می خواستند تعدادی از آنها از کانال عبور کنند و به مسلمانان حمله کنند ولی هر چه تلاش کردند نتوانستند، تا یکی از پهلوانان مشرکین به نام عمر بن عبدود از کانال عبور کرد و به سمت سپاه اسلام آمد و حریف جنگ طلبید. هر بار که حریف طلبید، غیر از حضرت علی علیه السلام کسی پاسخگو نبود. حضرت علی علیه السلام با اجازه پیامبر (ص) در هنگامی که پیامبر (ص) عمامه مشکی خود را بر سر حضرت علی علیه السلام قرار داد، شمشیر خود را که ذو الفقار نام داشت، به ایشان داد تا به نبرد با عمر بن عبدود برود. حضرت او را پس از جنگیدن شکست داد و او را به درک واصل کرد. سپاهیان اسلام خیلی خوشحال شدند و
ندای تکبیر سر دادند. وقتی سپاه مشرکین این تصویر را دیدند، چون تاریکی شب رسیده بود، دستور عقب نشینی دادند تا روز بعد دوباره به جنگ بپردازند که در همان شب به اذن خدا طوفانی سهمگین شروع شد و سپاه مشرکین را تار و مار کرد و صبح روز بعد از سپاه مشرکین دیگر خبری نبود. این جنگ، به جنگ احزاب مشهور شد که گروه های مختلفی علیه سپاه اسلام در آن حضور داشتند.
خداوند در قرآن در سوره احزاب، آیات 9 الی 26 داستان جنگ احزاب را بیان کرده است.
آیه 9: ای کسانی ایمان آورده اید، یاد کنید نعمتی را که خدا به شما داده است؛ آن زمانی که لشگریان مدینه آمدند ؛ آنها لشگر آوردند، ما هم (که خدا هستیم) لشگر آوردیم؛ لشگریان خدا یکی طوفان بود و دیگری لشگریانی بودند که شما آنها را نمی دیدید. (آنها فرشتگان) بودند و خداوند به آنچه برای شما در این جنگ پیش آمد و انجام می دهید آگاه است
آیه 10: لشگر کفار نیمی از شمال شهر و نیمی از جنوب شهر وارد شدند و آنقدر وحشت حاکم شده بود که داشت چشمانشان از حدقه بیرون می زد و نفس هایتان بالا نمی آمد. مسلمانان، بعضی از شما به خدا هم شک کرده و بعضی هم به خدا بدبین شده بودید.
آیه 11: اینجا بود که مسلمانان امتحان شدند و تکان خوردند و یک لرزه از آن لرزه ها به مسلمانان افتاد.
آیه 12: یاد کنید آن وقتی را که منافقین و یک عده آدم بیمار دل می گفتند: «خدا ما را فریب داده و پیامبر خدا (ص) نیز ما را فریب داده است.
پیامبر (ص) که به مدینه آمدند، اسم شهر را از یثرب به مدینه تغییر دادند، ولی عده ای هنوز یثرب می نامیدند.
آیه 13: و عده ای از آنان می گفتند: «ای اهل یثرب؛ اینجا نایستید؛ برگردید که اینجا را ویران می کنند» و عده ای دیگر پیش پیامبر (ص) آمدند و گفتند: «یا رسول الله؛ خانه های ما حفاظ ندارد و ناموس ما در خطر است و اینها می خواستند از جنگ فرار کنند و به طور آبرومندانه فرار کنند (که خدا رسوایشان کرد.»
آیه 14: اگر مشرکین از شمال و جنوب وارد مکه می شدند و از اینها می خواستند که مشرک و کافر شوند، این ها از دینشان دست بر می داشتند و حاضر نبودند که مدت کوتاهی مقاومت کنند. این نشانه ضعف ایمان آنهاست.
آیه 15: در حالی که اینها تعهد داده بودند که پشت به دشمن نکنند و عهدی که مسلمانان با خدا می بندند، در روز قیامت از آن باز خواست خواهند شد.
آیه 16: ای پیامبر؛ (به ضعیف الایمان ها) بگو: «نمی توانید از مردن و کشته شدن فرار کنید.»
آیه 17: ای پیامبر؛ بگو که اگر خدا برای شما یک بدی یا حادثه، یا یک خوبی یا رحمت را اراده کند، چه کسی می تواند جلوی کار خدا را بگیرد؟ کمک کننده واقعی، کسی جز خدا نیست.
آیه 18: خداوند آنهایی که مردم را (از طرفداری اسلام و انقلاب) باز می دارند و به دوستانشان می گویند که بیایید پیش ما می داند و در جنگ نمی مانند؛ مگر گروه اندکی.
آیه 19: و یک عده ای هستند که بخیل و خسیس هستند و دوست ندارند به مسلمانان خیر و برکت برسد؛ وقتی شرایط ترس پیش می آید، مردم را می ترسانند و چشمانشان را طوری می شود که انگار می خواهند بمیرند و وقتی ترس تمام شد، پیش شما می آیند و خوش زبانی می کنند و می گویند که سهم ما را هم از غنایم بدهید. اینها ایمان ندارند؛ اگر خدمتی و عبادتی هم داشته باشند، خدا آنها را از بین می برد و خدا بر این کار تواناست.
آیه 20: می پندارند که احزاب هنوز نرفته اند و اگر احزاب بیایند، دوست دارند که ای کاش در میان بادیه نشین ها بودند و از اخبار (جنگ) شما می پرسیدند و اگر در میان شما هم بودند، جز اندکی پیکار نمی کردند.
آیه 21: در زندگی پیامبر (ص) برای شما سرمشق خوبی است؛ برای کسانی که خدا و قیامت را قبول دارند و خدا را زیاد یاد می کنند.
آیه 22: (حزب الهی ها) مؤمنین وقتی لشگر مشرکان را دیدند، گفتند: «این همان وعده خدا و رسولش به ماست (و خداوند وعده داده که ما مسلمانان پیروز می شویم) و خدا و رسولش راست گفته اند (و ما را فریب نداده اند و نمی ترسند) و جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.
آیه 23: شخصیت هایی در بین مومنان هستند (شهیدان) بر عهدی که با خدا بسته اند، صادقانه بر عهدشان ایستاده اند. پس بعضی از آنان جان باختند و در خون خود غلطیدند و عده ای نیز منتظر هستند و تغییر موضع نمی دهند.