بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر سوره الکافرون
آخرین روزها و شب های ماه مبارک رمضان است و یادگاری هم از بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) به دست ما رسیده که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس اعلام نموده اند.
قرآن کریم 114 سوره دارد و یک سوره را گفته اند که حداقل 10 بار در روز در نمازهایمان بخوانیم و آن سوره حمد است که مثل غذا و هوا می باشد و برای ما نیاز است.
به جز سوره حمد، 4 سوره است که پیامبر (ص) فرمودند که هر روز از خانه بیرون می آیید و شب هنگام خواب، این 4 سوره را که با «قُل» شروع می شود، بخوانید؛ یعنی کافرون، توحید و معوذتین.
چرا این چهار سوره؟
مطالبی در این 4 سوره است که هر روز مورد احتیاج است.
در حدیث داریم که امام علیه السلام فرمودند: «سوره توحید یک سوم قرآن و سوره کافرون یک چهارم قرآن است؛ یعنی یک چهارم قرآن در رابطه با ما و کفار و مشرکین و دشمنان است.»
محتوای این سوره چیست؟ سازش ناپذیری با انسانهای قلدر و بی منطق.
اسلام دین صلح و دین سازش است؛ اسلام می گوید که همه باهم در صلح و رفاقت و آشتی باشید؛ اگر دو نفر با هم قهر کردند، شما وساطت کنید و آشتی دهید.
اسلام عزیز ما پیشنهاد می کند که مسلمانان با مسیحیان گفتگو و با یهودیان مذاکره کنند.
اسلام می گوید که بیایید راجع به خداوند یکتا صحبت کنیم؛ اسلام از مذاکره فرار نمی کند. این مذاکره و سازشی که در این سوره آمده است، این است که با هم حرف بزنیم.
اسلام که شروع شد دینی همراه با آگاهی، دانایی، خواندن، نوشتن، آموزش و بصیرت بود که قبلا در تفسیر سوره علق آمد.
اسلام یک دین منطقی است؛ اسلام می گوید که این جهان خدا دارد، این جهان برنامه دارد، این جهان هدف دارد. بعد از مردن ما یک دنیای دیگری است. آنهایی که خوب کار می کنند با کسانی که بد کار می کنند فرق دارند. اسلام می گوید که صادق، صمیمی، امانتدار و با وفا باشید.
در مقابل، مشرکین چه کار کردند؟ مشرکین بر روی کمر پیامبر (ص) زباله ریختند و مشرکین مثل ابو لهب و همسرش به پیامبر سنگ می زدند.
هر چه مشرکین، مسلمانان را اذیت می کردند، بر جمعیت مسلمانان اضافه می شد.
معلوم می شود که انسانهای آزاده ای بودند که می فهمیدند این دین منطق دارد، عقلانیت دارد، فکر حاکم بوده و عاطفه در این دین است و سنگدلی در آن نیست.
آرام آرام، مشرکین خشمگین نزد ابوطالب عموی پیامبر (ص) آمدند و از پیامبر (ص) شکایت کردند که پسر برادرت خدایان ما را مسخره می کند و به پدران ما نیز بی احترامی می کند.
آنها گفتند: «تو برو و به برادرزاده ات بگو که دست از کارهایش بردارد.»
ابوطالب هم از یاران پیامبر (ص) بود و باز هم وقتی مشرکین دیدند که پیامبر (ص) دست از کارهایش برنداشت، این بار یکی را به عنوان نماینده خود به نام عُتبه نزد پیامبر (ص) فرستادند.
مشرکین به پیامبراسلام گفتند: «پسرعموجان! (چون خود را فامیل پیامبر می دانستند) شما دنبال چه هستی؟
اگر خواهان مال و ثروتی، به اندازه ای به تو مال و ثروت می دهیم که از همه دارا تر شوی.
اگر به دنبال پست و ریاست هستی، بیا و رئیس ما باش.
اگر به دنبال ازدواج هستی، ما زیباترین دختر را برای تو انتخاب می کنیم.
اگر جن زده و مریض شده ای و جنیان تو را اذیت می کنند، ما تو را دکتر می بریم و پول دکتر را هم خودمان حساب می کنیم.» این ها را به پیامبر (ص) اسلام می گفتند.
پیامبر (ص) در پاسخ به عمویش ابوطالب فرمود: «اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، باز هم قبول نمی کنم. من فرستاده خدا هستم و جن زده نیستم و به دنبال پول و قدرت نیستم و من از دعوتم دست بر نمی دارم.»
مشرکین خشمگین و عصبانی گفتند: «چه کار کنیم؟» که پیشنهاد دیگری به پیامبر (ص) دادند.
پیشنهاد کردند که شما سه سال بت های ما را بپرستید و ما یک سال خدای شما را می پرستیم که پیامبر قبول نکرد.
پیشنهاد کردند که شما دو سال بت های ما را بپرستید و ما یک سال خدای شما را می پرستیم که پیامبر باز هم قبول نکرد.
پیشنهاد کردند که شما یک سال بت های ما را بپرستید و ما یک سال خدای شما را می پرستیم که پیامبر باز هم قبول نکرد.
آنها به تعداد روزهای سال، از سنگ و چوب و مواد خوراکی خدا داشتند و آنها را به دور کعبه و داخل کعبه و بر بام کعبه قرار داده بودند و چند تایشان هم خداهای بزرگ بودند.
بعضی از خداهایشان از مواد خوراکی بودند؛ مثلا 100 کیلو خرما را به شکل انسان در می آوردند و آن را می پرستیدند و وقتی گرسنه می شدند، دور از چشم دیگران از آن خرما ها هم می خوردند.
ولی پیامبر (ص) قبول نکرد؛ البته مشرکین می گفتند که خدای تو تعدادش کم است و باید خدایان به تعداد روز های سال باشد.
پیشنهاد دیگری دادند که تو خدایان ما را یک ماه عبادت کن و ما یکسال خدای تو را عبادت می کنیم. پیامبر (ص) باز هم نپذیرفت.
باز پیشنهاد دادند که تو یک ساعت بت های ما را بپرست، که پیامبر (ص) هیچ کدام را نپذیرفت.
در آخر به پیامبر (ص) پیشنهاد دادند که اصلا خدایان ما را نپرست و فقط یکباربیایید و به خدایان ما احترام بگذارید؛ دست بکشید و به صورتتان بمالید.
این پیشنهادات که مطرح شد، سوره کافرون نازل شد.
آیه اول: ای پیامبر! با صدای بلند و با قاطعیت اعلام کن که ای کافران.
آیه دوم: این سازش منطق ندارد؛ من نمی پرستم آن چه را که شما می پرستید و شما هم دروغ می گویید.
این چند نفری که آمده بودند و پیشنهادها را آورده بودند، هیچ گاه مسلمان نشدند و پیشگویی قرآن نیز درست بود.
آیه سوم: و شما هم نمی پرستید خدای مرا.
آیه چهارم: من خدایان شما را نمی پرستم.
آیه پنجم: شما هم دروغ می گویید که خدای من را می پرستید.
آیه ششم: ما که زیر بار دین شما نمی رویم؛ دین ما برای خودمان و دین شما برای خودتان.
دین یعنی چه؟ دین یعنی مرام و آداب و رسوم.
دین دو جور است: دین خوب و منطقی و دین بد و بی منطق.
این دین شما که خدایان آن ازسنگ و چوب هستند و بخواهید که باران بفرستد، منطقی نیست و ما آن را نمی پرستیم و قبول نداریم.
در گام بعدی، چون مشرکین می خواستند که مسلمانان از کارشان دست بردارند، باید آنها را تحت فشار اقتصادی قرار می دادند.
یک ورقه ای نوشتند و به کعبه آویزان کردند که چندین بند داشت:
بند اول: رفت و آمد با مسلمانان ممنوع شود.
بند دوم: خرید و فروش با مسلمانان ممنوع شود.
بند سوم: ازدواج با مسلمانان ممنوع شود.
می خواستند به زور مسلمانان را به یک سازش بی منطق در آورند و در آخر کاری کردند و گفتند: «مسلمانان حق زندگی در این شهر را ندارند.»
و به ما فرموده اند هنگامی که از خانه بیرون می روید، «چهار قُل» را بخوانید و معنی آن این است که مسلمانان تا آخر دنیا هر روز با پیشنهادهای غیر منطقی روبرو می شوند که کافران به ما می گویند دست از دینتان بردارید و به زیر پرچم ما بیایید.
مشرکین بهانه می آوردند که پیامبر شما عیب و ایراد دارد و اگر عیب هایش را برطرف کند، ما مسلمان می شویم.
ایراد اول: چرا پیامبر دستبند طلا ندارد؟
ایراد دوم: چرا پیامبر شما خانه مجللی ندارد؟
ایراد سوم: چرا پیامبر شما فرشته ای همراهش نیست که او را تأیید کند؟
حتی یک عده از مشرکان به پیامبر (ص) اسلام این را گفتند که ما اسلام را قبول داریم و اسلام را می پذیریم ولی نماز نمی خوانیم.
پیامبر (ص) فرمودند: «در دینی که همه چیز در آن هست، ولی نماز نیست، خیری نیست.»
نماز ستون دین است.
در پیشنهاد دیگری مشرکین گفتند: «ما مسلمان می شویم و تا یکسال به خدایان ما کاری نداشته باش؛ ما خودمان آنها را از بین می بریم.»
ولی پیامبر (ص) قبول نکرد و فرمود که انسان از سنگ و چوب بالاتر است و باید خدای واحد را پرستید.
درس هایی که از این سوره می گیریم، به شرح ذیل است:
درس اول: مسلمانان باید در برابر پیشنهادهای غیر منطقی، قاطع پاسخ دهند.
درس دوم: به نام وحدت نمی توانیم از اصول خود عقب نشینی کنیم.
درس سوم: اعلام برائت از مشرکین باید مکرر و با تأکید باشد.
درس چهارم: در دین معامله نکرده و با دشمن سازش نکنید.
درس پنجم: به خاطر جذب دیگران، دست به هر کاری نزنید.
درس ششم: انسان در انتخاب دین آزاد است، نه مجبور؛ دین شما ای کفار برای خودتان و دین من برای خودم.
درس هفتم: باید صف ها از یکدیگر جدا شوند؛ حق از باطل و حقیقت از خرافات جدا شود.
درس هشتم: من اهل امر به معروف و اهل نهی از منکر هستم و از ارزش های مکتبم دفاع می کنم.