بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر(ص) می فرمایند: «قرآن سفره خداوند است، بر سراین سفره بنشینید و از آن استفاده کنید.»
تفسیر سوره قصص آیات 7 الی 14
خداوند می فرماید که مستضعفان وارثان زمین خواهند بود. این آیه در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
آیات، داستان موسی بن عمران علیه السلام را بیان می کند که پیامبران پیشین بشارت آمدن او را داده بودند، پیامبری می آید که نظام فرعون را برخواهد ریخت .
فرعون بعد از خوابی که دیده بود، دستور داد فرزندان ذکوررا بکشند تا جلوی فرمان الهی را بگیرد، اما اراده الهی اگر تعلق بگیرد، کسی جلودارش نیست.
«وَ اَوحَینا اِلَی اُمِّ موسَی اَن اَرضِعیهِ»
مادر موسی حضرت موسی (ع) باردار شد، اما آثار حمل در او پیدا نبود. در زمان فرعون مردم دو دسته بودند: قبطی وسبطی.
قبطیان اشراف زادگان واطرافیان فرعون بودند، سبطیان ضعفا ومردم عادی بودند.
مادر موسی (ع) در میان قبطیان دوستی داشت که ماما بود، قاصدی فرستاد، او را آورد و به او گفت: «به کمکت احتیاج دارم.» ماما تعجب کرد و گفت: «مگر تو بارداری؟» ماما به مادر موسی (ع) کمک کرد وطفل به دنیا آمد، نوری در صورت بچه بود. ماما گفت: «من می خواستم به مأموران فرعون خبر بدهم و پاداش بگیرم، اما نور این طفل مانع من شد، مراقب او باش. هنگامی که قابله از خانه مادر موسی (ع) بیرون آمد، مأموران فرعون به او مشکوک شدند، گفتند: «اینجا چه کار داشتی؟» گفت: «آمدم دوستم را ببینم.» گفتند: «ما باید این خانه را بگردیم.» وارد خانه شدند. مادر موسی (ع) از ترس، بچه را در تنور پنهان کرد. همه جا را گشتند ورفتند. مادر موسی (ع) سراسیمه سراغ تنور رفت و دید که فرزندش خندان در میان تنور سرد آرام گرفته است. خداوند همانطور که آتش را بر حضرت ابراهیم (ع) سرد کرد، بر این طفل هم سرد کرد وطفل نجات پیدا کرد. مادر موسی (ع) همچنان نگران فرزندش بود که خدا به اووحی کرد:
«وَ اَوحَینا اِلَی اُمِّ موسَی اَن اَرضِعیهِ»
ما به مادر موسی الهام کردیم که فرزندش را شیر دهد.
«فَاِذا خِفتِ عَلَیهِ فَاَلقیهِ فِی الیَمِّ»
اگر نگران او هستی، اورا در نیل بیانداز.
ما او را به تو برمی گردانیم.
«اِنّا رادّوهُ اِلَیکِ وَ جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلینَ»
ما او را حفظ می کنیم و او را از پیامبران قرار می دهیم.
مادر موسی (ع) پیش نجار رفت و صندوقی سفارش داد.
گفت: «صندوقی میخواهم که اندازه نوزاد باشد.» نجار گفت: «صندوق برای چه میخواهی؟» گفت: «می خواهم بچه ام را در صندوق نگه دارم.»
فضای جامعه امنیتی بود و همه می خواستند خبر بدهند و جایزه بگیرند. نجار هم رفت تا خبر بدهد، اما زبانش قفل شد.
و نتوانست خبر برساند. برگشت و صندوق را آماده کرد. مادر موسی (ع) صندوق را گرفت و بچه را در صندوق گذاشت و در نیل انداخت و بسیار نگران بود.
|
در فکند، از گفته رب الجلیل
|
|
مادر موسی، چو موسی را به نیل
|
|
گفت: «کای فرزند خرد بی گناه
|
|
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
|
|
|
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
|
|
گر فراموشت کند لطف خدای
|
|
|
آب خاکت را دهد ناگه بباد»
|
|
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
|
|
|
رهرو ما اینک اندر منزل است
|
|
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
|
|
|
تا ببینی سود کردی یا زیان
|
|
پرده شک را برانداز از میان
|
|
|
دست حق را دیدی و نشناختی
|
|
ما گرفتیم آنچه را انداختی
|
|
|
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
|
|
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
|
|
|
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
|
|
نیست بازی کار حق، خود را مباز
|
|
|
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
|
|
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
|
|
|
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند.
|
|
رودها از خود نه طغیان میکنند
|
|
|
|
|
|
|
|
|
صندوقچه کنار ساحل آمد وفرعون و آسیه آن را دیدند. فرعون به مأمور ها دستور داد صندوق را بیاورید. فرعون در صندوق را باز کرد و دید یک پسر زیبا است. سوره شوری می فرماید: «یَهَبُ لِمَن یَشاءُ إناثًا وَ یَهَبُ لِمَن یَشاءُ الذُّکورَ»
«فَالتَقَطَهُ آلُ فِرعَونَ» صندوق را گرفتند. «لِیَکونَ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَنًا» همین بچه دشمن آنها خواهد شد. فرعون به هامان گفت که بچه را بکشند. این همان بچه ای است که تو را سرنگون می کند.
همان خدایی که هلیکوپترهای آمریکایی را در طبس سرنگون کرد. کارتر گفت: «کسی به نام روح الله در تهران دعا کرد هواپیماهای ما به خاک نشست.»
«وَ قالَتِ امرَأَةُ فِرعَونَ»
نقش بانوان در زندگی حضرت موسی؛ مادر موسی، همسر فرعون، خواهر موسی، دختر شعیب (ع) چه بود؟
همسر فرعون گفت: «این بچه نور چشم من و توست.»
«لا تَقتُلوهُ عَسَی اَن یَنفَعَنا اَو نَتَّخِذَهُ وَلَدًا» پسر خوانده ما شود. فرعون قانع شد
«وَ هُم لا یَشعُرونَ» اینها متوجه نبودند چه کار می کنند. ما در دلهای آنها نفوذ کردیم. قابله از قبطیان، نجار از قبطیان و گیرندگان صندوق از قبطیان. آن بچه ماند.
گرنگه دار من آنست که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
«وَ اَصبَحَ فُؤادُ اُمِّ موسَی فارِغًا» دل مادر موسی خالی شد، به غیر از فکر بچه هیچ چیز در آن نبود.
فرعون بچه ها را ذبح می کرد، همین کاری که داعشیها می کنند.
«اِن کادَت لَتُبدی بِهِ» نزدیک بود آشکار کند که مادر بچه است.
«لَو لا اَن رَبَطنا عَلَی قَلبِها» آرامشی به او دادیم.
«لِتَکونَ مِنَ المُؤمِنینَ» ما اراده کردیم که این مادر از مؤمنان باشد.
«وَ قالَت لِاُختِهِ قُصّیهِ فَبَصُرَت بِهِ عَن جُنُبٍ» یعنی از دور مراقبش باش.
«وَ هُم لا یَشعُرونَ» اینجا دومین جاست که خداوند می فرماید: «آنها نمی فهمند.»
بچه گرسنه شد بود و بی تابی می کرد ....«وَحَرَّمنا عَلَیهِ المَراضِعَ مِن قَبلُ فَقالَت هَل اَدُلُّکُم عَلَی اَهل بَیتٍ یَکفُلونَهُ وَ هُم لَهُ ناصِحونَ»
طفل از هیچ خانمی شیر نمی خورد ما او را به مادرش برگرداندیم. وعده الهی تحقق پیدا کرد.
«اِنّا رادّوهُ اِلَیکِ» مادر موسی (ع) به کاخ فرعون میآمد و به او شیر می داد.
خداوند رهبر یک انقلاب را هجده سال در کاخ طاعوت نگه داشت. این یعنی توحید، یعنی اراده خدا بر هر کاری. این داستان باعث تقویت اعتقاد ماست.
«فَرَدَد ناهُ اِلَی اُمِّهِ کَی تَقَرَّعَینُها وَ لا تَحزَنَ وَ لِتَعلَمَ اَنَّ وَعدَ اللهِ حَقٌّ وَ لَکِنَّ اَکثَرَهُم لا یَعلَمونَ»
مادر موسی (ع) وعده حق ما را بداند.
«وَ لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ استَوَی آتَیناهُ حُکمًا وَ عِلمًا»
هنگامی که موسی (ع) نیرومند و بالغ شد، ما به او حکمت و علم دادیم، بینش و دانش دادیم.
پیامبر (ص) می فرماید: «کسی که بر هوای نفس خود غلبه کند، انسانی قوی است که به هنگام قدرت انتقام نگیرد.»
«وَ کَذَالِکَ نَجزِی المُحسِنینَ»
این چنین با نیکوکاران رفتار می کنیم. کسی که خدا را باور کند خدا به او کمک میکند.