۲۲۷۷۳.الإمامُ عليٌّ عليه السلام ( ـ مِن كِتابِهِ للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مِصرَ ـ ) : و أشعِرْ قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ. و المَحَبَّة لَهُم. و اللُّطفَ بِهِم. و لا تَكونَنَّ علَيهِم سَبُعا ضارِيا تَغتَنِمُ أكلَهُم ؛ فإنَّهُم صِنفانِ : إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ. أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ. يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ. و تَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ. و يُؤتى على أيديهِم في العَمدِ و الخَطأِ. فأعطِهِم مِن عَفوِكَ و صَفحِكَ مِثلَ الّذي تُحِبُّ و تَرضى أن يُعطِيَكَ اللّه ُ مِن عَفوِهِ و صَفحِهِ. فإنَّكَ فَوقَهُم. وَ والِي الأمرِ علَيكَ فَوقَكَ. و اللّه ُ فَوقَ مَن وَلاّكَ !۱

(انظر) عنوان ۱۶۱ «المُداراة». ۱۹۳ «الرِّفق».

۴۱۵۹

وُجوبُ تَحصيلِ رِضا العامَّةِ عَلَى الوالي

۲۲۷۷۴.الإمامُ عليٌّ عليه السلام ( ـ مِن كِتابِهِ للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مِصرَ ـ ) : و لْيَكُن أحَبَّ الاُمورِ إلَيكَ أوسَطُها في الحَقِّ. و أعَمُّها في العَدِل. و أجمَعُها لرِضا الرَّعِيَّةِ ؛ فإنَّ سُخطَ العامَّةِ يُجحِفُ برِضا الخاصَّةِ. و إنَّ سُخطَ الخاصَّةِ يُغتَفَرُ مَع رِضا العامَّةَ. و لَيسَ أحَدٌ مِن الرَّعِيَّةِ أثقَلَ علَى الوالِي مَؤونَةً في الرَّخاء. و أقَلَّ مَعونَةً لَهُ في البَلاءِ. و أكرَهَ للإنصافِ. و أسألَ بالإلحافِ. و أقَلَّ شُكرا عِندَ الإعطاءِ. و أبَطأ عُذرا عِندَ المَنعِ. و أضعَفَ صَبرا عِندَ مُلِمّاتِ الدَّهرِ. مِن أهلِ الخاصَّةِ. و إنّما عِمادُ الدِّينِ و جِماعُ المُسلمينَ و العُدَّةُ للأعداءِ : العامَّةُ مِن الاُمَّةِ. فلْيَكُنْ صِغوُكَ لَهُم. و مَيلُكَ مَعهُم.۲

۲۲۷۷۳.امام على عليه السلام ( ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ ) نوشت : دل خود را آكنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان و مبادا براى آنان چون جانور درنده اى باشى كه خوردنشان را غنيمت دانى؛ زيرا كه مردم دو دسته اند: يا برادر دينى تو هستند و يا همنوع تو. در معرض لغزش و خطا قرار دارند و گاه از روى عمد يا خطا دست به گناه و تجاوز مى آلايند. پس همان گونه كه خود دوست دارى خداوند نسبت به تو بخشش و گذشت كند، تو نيز نسبت به آنان بخشش و گذشت داشته باش؛ زيرا تو بالا دست آنها هستى و فرمانرواى بر تو بالا دست تو مى باشد و خداوند بالا دست كسى است كه تو را به امارت گماشته است!

۴۱۵۹

حكمران وظيفه دارد رضايت توده مردم را فراهم آورد

۲۲۷۷۴.امام على عليه السلام ( ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ ) نوشت : بايد ميانه روى در حقّ و گستراندن عدالت و عمل به آنچه بيش از هر چيز رضايت ملّت را فراهم مى آورد، محبوبترين كارها در نزد تو باشد؛ زيرا نارضايى توده مردم رضايت خواصّ را بى اثر مى سازد و نارضايتى خواص، با رضايت توده مردم، بخشوده مى شود. و هيچ يك از افراد ملّت همچون طبقه خواصّ نيست؛ زيرا اين طبقه به هنگام آسايش بار سنگين ترى بر دوش حكمران هستند و در گرفتارى ها و مشكلات، كمتر به او كمك مى كنند، دادگرى را ناخوش مى دارند، خواسته ها و توقّعات بيشترى دارند، اگر به آنها چيزى داده شود، كمتر قدردانى مى كنند و اگر دريغ شود ديرتر عذر مى پذيرند و در پيشامدهاى ناگوار روزگار ن اشكيباترند. ستون دين و جامعه مسلمانان و نيروى هميشه آماده در برابر دشمنان، در حقيقت همان توده ملت است. پس بايد گرايش تو به آنان باشد.


1.نهج البلاغة : الكتاب ۵۳.

2.نهج البلاغة: الكتاب۵۳.