۴۰۰۵

مَوازينُ الأعمالِ

الكتاب :

وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ».۱

وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئَا وَ إِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَاسِبِينَ».۲

(انظر) الكهف : ۱۰۵. المؤمنون : ۱۰۲. ۱۰۳، القارعة : ۶ ـ ۱۱.

التّفسير:

قوله تعالى : «و الوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فأُولئكَ هُمُ المُفْلِحونَ...» إلى آخر الآيَتين. الآيتان تخبران عن الوزن. و هو توزين الأعمال أو الناس العاملين من حيث عملهم. و الدليل عليه قوله تعالى : «و نَضَعُ المَوازينَ القِسْطَ لِيَوْمِ القِيامَةِ ـ إلى أن قالَ ـ و كَفى بِنا حاسِبينَ» . حيث دلّ على أنّ هذا الوزن من شُعب حساب الأعمال. و أوضح منه قوله : «يَوْمَئذٍ يَصْدُرُ النّاسُ أشْتاتا لِيُرَوا أعْمالَهُم * فَمَن يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيْرا يَرَهُ * و مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّا يَرَهُ» ۳. حيث ذكر العمل و أضاف الثقل إليه خيرا و شرّا.
و بِالجملة : الوزن إنّما هو للعمل دون عامله. فالآية تثبت للعمل وزنا سواء كان خيرا أو شرّا. غير أنّ قوله تعالى : «أُولئكَ الّذِينَ كَفَروا بِآياتِ رَبِّهِم و لِقائهِ فَحَبِطَتْ أعْمالُهُم فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ القِيامَةِ وَزنا» ۴ يدلّ على أنّ الأعمال في صور الحَبط ـ و قد تقدّم الكلام فيه في الجزء الثاني من هذا الكتاب۵ ـ لا وزن لها أصلاً. و يبقى للوزن أعمال من لم تحبط أعماله. فما لم يحبط من الأعمال الحسنة و السيّئة. له وزن يوزن به.
لكن الآيات في عين أنّها تعتبر للحسنات و السيّئات ثقلاً إنّما تعتبر فيها الثقل الإضافيّ و ترتّب القضاء الفصل عليه ؛ بمعنى أنّ ظاهرها أنّ الحسنات توجب ثقل الميزان و السيّئات خفّة الميزان. لا أن توزن الحسنات فيؤخذ ما لها من الثقل ثمّ السيّئات و يؤخذ ما لها من الثقل ثمّ يقايس الثقلان فأيّهما كان أكثر كان القضاء له. فإن كان الثقل للحسنة كان القضاء بِالجنّة و إن كان للسيّئة كان القضاء بِالنار. و لازم ذلك صحّة فرض أن يتعادل الثقلان كما في الموازين الدائرة بيننا من ذي الكفّتين و القبّان و غيرهما.
لا. بل ظاهر الآيات أنّ الحسنة تظهر ثقلاً في الميزان و السيّئة خفّة فيه. كما هو ظاهر قوله : «فمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فاُولئكَ هُمُ المُفْلِحونَ * و مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فاُولئكَ الّذِينَ خَسِروا أنفُسَهُمْ بِما كانُوا بآياتِنا يَظْلِمونَ» . و نظيره قوله تعالى : «فمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فأُولئكَ هُمُ المُفْلِحونَ * و مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فاُولئكَ الّذِينَ خَسِروا أنفُسَهُم في جَهَنَّمَ خالِدونَ» ۶. و قوله تعالى : «فأمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ * فَهُوَ في عِيشَةٍ راضِيَةٍ * و أمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ * فأُمُّهُ هاوِيَةٌ * و ما أدْراكَ ما هِيَهْ * نارٌ حامِيَةٌ» ۷. فالآيات ـ كما ترى ـ تثبت الثقل في جانب الحسنات دائما و الخفّة في جانب السيّئات دائما.
و من هناك يتأيّد في النظر أنّ هناك أمرا آخر تقايس به الأعمال و الثقل له. فما كان منها حسنة انطبق عليه و وزن به و هو ثقل الميزان. و ما كان منها سيّئة لم ينطبق عليه و لم يوزن به و هو خفّة الميزان. كما نشاهده فيما عندنا من الموازين ؛ فإنّ فيها مقياسا ـ و هو الواحد من الثقل كالمثقال ـ يوضع في إحدى الكفّتين. ثمّ يوضع المتاع في الكفّة الاُخرى. فإن عادل المثقال وزنا بوجه على ما يدلّ عليه الميزان أخذ به و إلاّ فهو الترك لا محالة. و المثقال في الحقيقة هو الميزان الذي يوزن به. و أمّا القبّان و ذو الكفّتين و نظائرهما فهي مقدّمة لما يبيّنه المثقال من حال المتاع الموزون به ثقلاً و خفّةً. كما أنّ واحد الطول ـ و هو الذراع أو المتر مثلاً ـ ميزان يوزن به الأطوال فإن انطبق الطول علَى الواحد المقياس فهو و إلاّ ترك.
ففي الأعمال واحد مقياس توزن به. فللصلاة مثلاً ميزان توزن به. و هي الصلاة التامّة التي هي حقّ الصلاة. و للزكاة و الإنفاق نظير ذلك. و للكلام و القول حقّ القول الذي لا يشتمل على باطل... و هكذا. كما يشير إليه قوله تعالى : «يا أيُّها الّذِينَ آمَنوا اتَّقُوا اللّه َ حَقَّ تُقاتِهِ» .۸
فالأقرب بِالنظر إلى هذا البيان أن يكون المراد بقوله : «و الوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الحَقُّ» أنّ الوزن الذي يوزن به الأعمال يومئذٍ إنّما هو الحقّ ؛ فبقدر اشتمال العمل علَى الحقّ يكون اعتباره و قيمته. و الحسنات مشتملة علَى الحقّ فلها ثقل. كما أنّ السيّئات ليست إلاّ باطلة فلا ثقل لها. فاللّه سبحانه يزن الأعمال يومئذٍ بِالحقّ ؛ فما اشتمل عليه العمل من الحقّ فهو وزنه و ثقله.۹

۴۰۰۵

ترازوى [سنجش] اعمال

قرآن:

«و در آن روز وزن، حقّ است. پس هر كس ترازوهاى [عمل] او سنگين باشد، آنان رستگارانند. و هر كس ترازوهاى [اعمال] وى سبك باشد، پس آنانند كه به خود زيان زده اند، چرا كه به آيات ما ستم مى كردند».

«و ترازوهاى عدالت را در روز رستاخيز مى نهيم، پس هيچ كس [در] چيزى ستم نمى بيند و اگر [عملْ ]هموزن دانه خردلى باشد، آن را مى آوريم و كافى است كه ما حسابرس باشيم».

تفسير:

«و الوزن يومئذٍ الحقّ فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون...» تا آخر دو آيه. اين دو آيه از سنجيدن خبر مى دهد، و آن يا وزن كردن اعمال است يا سنجيدنِ خودِ مردم از جهت عملشان، دليل بر اين مطلب اين سخن خداوند متعال است : «و نضع الموازين القسط ليوم القيامة... و كفى بنا حاسبين». اين آيه دلالت بر اين دارد كه اين وزن كردن و سنجيدن از جمله انواع حسابرسى اعمال است. روشنتر از اين آيه اين آيات است: «در آن روز، مردم پراكنده برآيند تا كارهايشان به آنان نشان داده شود. پس هركه هموزن ذره اى نيكى كند آن را خواهد ديد و هركه هموزن ذرّه اى بدى كند آن را خواهد ديد». در اين آيات عمل را، اعم از خوب و بد، ذكر كرده و وزن و سنگينى به آن نسبت داده است.
بارى، وزن كردن در واقع مربوط به عمل مى شود نه كسى كه عمل را انجام داده است؛ زيرا آيه شريفه مى فرمايد كه عمل، چه خوب و چه بد، وزن دارد، منتها آيه «آنان كسانى هستند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را منكر شدند، پس اعمالشان باطل شد و از اين رو در روز قيامت براى آنان وزن و سنجشى به پا نمى داريم» دلالت مى كند كه اعمال باطل شده ـ درباره حبط و بطلان اعمال در جلد دوم همين كتاب (الميزان في تفسير القرآن) صحبت شد ـ اصلاً وزنى ندارند و تنها اعمال كسانى كه كردارهايشان باطل و تباه نشده است، وزن و سنجيده مى شود؛ زيرا هر عملى كه باطل نشده باشد، اعم از اعمال خوب و بد، وزن دارند و به وسيله آن وزن، سنجيده مى شوند.
امّا اين آيات در عين حالى كه براى كارهاى نيك و بد، هر دو، وزن و سنگينى قائل است، در حقيقت در آنها سنگينى اضافى در نظر مى گيرد كه داورى نهايى بر اساس آن صورت مى گيرد. به اين معنا كه، ظاهر آيات حاكى است كه كارهاى نيك باعث سنگينى ترازوى اعمال مى شود و گناهان موجب سبكى آن، نه اينكه هر يك از نيكى ها و بدى ها وزن شوند و سنگينى آنها معلوم گردد و سپس اين وزن و سنگينى با هم سنجيده شوند و وزن و سنگينى هر كدام كه بر ديگرى چربيد، مطابق همان حكم شود، اگر حسنات سنگين تر بود حكم بهشت صادر شود و اگر گناهان سنگين تر بود حكم آتش دوزخ. لازمه چنين توزينى اين است كه بتوان فرض كرد دو كفّه ترازوى اعمال. ممكن است با هم برابر شوند، درست مانند ابزار توزينى كه ميان ما آدم ها رايج است از قبيل ترازو و قپان و امثال اينها.
امّا مطلب اين گونه نيست، بلكه ظاهر آيات حاكى از اين است كه عمل نيك باعث سنگين شدن ترازو مى شود و عمل بد موجب سبك شدن آن. چنان كه ظاهر اين آيه گوياى همين نكته است: «پس، هر كه ترازوهايش سنگين باشد، آنان همان رستگارانند و هر كس ترازوهايش سبك باشد، آنان كسانى هستند كه به خود زيان زده اند بدان سبب كه به آيات ما ستم مى كردند». نيز اين آيه كه مى فرمايد: «پس، هر كه ترازوهايش سنگين باشد آنان همان رستگارانند و هر كس ترازوهايش سبك باشد آنان كسانى هستند كه به خود زيان زدند، در دوزخ جاويدانند». باز مى فرمايد: «و اما كسى كه ترازوهايش سنگين باشد، او در زندگى رضايت بخشى است و اما كسى كه ترازوهايش سبك باشد، جايگاه او هاويه است. و تو چه دانى كه هاويه چيست. آتشى است سوزنده». همان گونه كه ملاحظه مى كنيد، اين آيات همواره سنگينى را براى كفّه حسنات و كارهاى نيك ثابت مى كند و سبكى را براى كفّه گناهان و بدى ها.
از اين جاست كه اين فكر تأييد و تقويت مى شود كه براى سنجش اعمال و سنگينى و وزن آنها مقياس ديگرى وجود دارد، به طورى كه اگر اعمالى نيك باشند با آن منطبق و سنجيده مى شوند و آن مقياس، همان سنگينى ترازوست و اگر اعمالى بد باشند با آن منطبق و سنجيده نمى شوند و آن همان سبكى ترازوست. درست مانند ميزان ها و مقياس هايى كه خود ما داريم؛ زيرا در اين ابزار سنجش نيز مقياس هايى داريم، مثلاً مثقال كه واحد اندازه گيرى وزن و سنگينى است، در يكى از دو كفّه گذاشته مى شود و در كفه ديگر كالا و جنس را مى گذارند. اگر وزن كالا با آن واحد برابر بود كه هيچ و گر نه به ناچار آن را كنار مى گذاريم. در اين جا مثقال در حقيقت همان ميزانى است كه كالا و جنس با آن وزن مى شود و خود ترازو و قپان و امثال اينها مقدمه و ابزار كارى است كه مثقال يا همان واحد وزن مقدار سنگينى و سبكى كالا را معلوم مى كند. همچنين است واحد اندازه گيرى ـ يعنى گز يا متر و يا امثال آن ـ كه ميزانى است براى اندازه گيرى طول اشيا. اگر طول اشيا بر واحد مقياس منطبق شد، كه پذيرفته است و گرنه پذيرفته نمى شود.
بنا بر اين، در اعمال نيز واحدِ مقياسى وجود دارد كه با آن سنجيده مى شوند. مثلاً براى نماز ميزانى است كه نماز با آن سنجيده مى شود و آن ميزان همان نماز حقيقى و كامل است. همچنين است براى زكات و انفاق و نيز براى گفتار و سخن كه ميزان سخن، كلامى است كه كاملاً حق باشد و هيچ باطلى در آن وجود نداشته باشد... و به همين ترتيب، چنان كه در اين آيه بدان اشاره دارد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خداوند چنان كه حق و سزاوار است، بترسيد».
پس، با توجّه به اين بيانى كه ارائه كرديم، نزديك تر به واقع آن است كه مراد از آيه «و الوزن يومئذٍ الحقّ» اين باشد كه آن ميزانى كه در روز قيامت اعمال با آن وزن و سنجيده مى شود، در حقيقت همان حق باشد. يعنى به هر نسبتى كه عمل مشتمل بر حق باشد به همان نسبت ارزش و اعتبار دارد و چون اعمال نيك مشتمل بر حق مى باشند، بنا بر اين داراى سنگينى هستند و بر عكس، گناهان و اعمال بد چون مشتمل بر حق نيستند و باطل محض مى باشند، بنا بر اين سنگينى هم ندارند. پس، خداوند سبحان در روز قيامت اعمال را با ميزان حق مى سنجد و به هر اندازه كه عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه وزن و سنگينى دارد.


1.الأعراف : ۸. ۹.

2.الأنبياء : ۴۷.

3.الزلزلة : ۶ ـ ۸.

4.الكهف : ۱۰۵.

5.عنوان ۹۶ «الحبط».

6.المؤمنون : ۱۰۲. ۱۰۳.

7.القارعة : ۶ ـ ۱۱.

8.آل عمران : ۱۰۲.

9.الميزان في تفسير القرآن : ۸/۱۰. انظر تمام كلامه رضوان اللّه تعالى عليه.