۳۷۶۵

مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله عَلى لِسانِ عليٍّ عليه السلام

۱۹۸۸۳.الإمامُ عليٌّ عليه السلام ( ـ لمّا سُئلَ عن صِفَةِ النَّبيِّ صلى الله عليه و ) : كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أبيَضَ اللَّونِ مُشرَبا حُمرَةً. أدعَجَ العَينِ. سَبطَ الشَّعرِ. كَثَّ اللِّحيَةِ. سَهلَ الخَدِّ. ذا وَفرَةٍ. دَقيقَ المَسرُبَةِ. كأنّ عُنقَهُ إبريقُ فِضَّةٍ. لَهُ شَعرٌ مِن لَبَّتِهِ إلى سُرَّتِهِ يَجري كالقَضيبِ. لَيسَ في بَطنِهِ و لا صَدرِهِ شَعرٌ غَيرُهُ. شَثْنُ الكَفِّ و القَدَمِ. إذا مَشى كأنّما يَنحَدِرُ مِن صَبَبٍ. و إذا قامَ كأنّما يَنقَلِعُ مِن صَخرٍ. إذا التَفَتَ التَفَتَ جَميعا. كأنَّ عَرَقَهُ في وَجهِهِ اللُّؤلؤُ. و لَريحُ عَرَقِهِ أطيَبُ مِن المِسكِ الأذفَرِ. لَيسَ بالقَصيرِ و لا بالطَّويلِ. و لا بالعاجِزِ و لا اللَّئيمِ. لَم أرَ قَبلَهُ و لا بَعدَهُ مِثلَهُ صلى الله عليه و آله.۱

۱۹۸۸۴.عنه عليه السلام :و لَقَد قَرَنَ اللّه ُ بهِ صلى الله عليه و آله مِن لَدُن أن كانَ فَطيما أعظَمَ مَلَكٍ مِن مَلائكتِهِ. يَسلُكُ بهِ طَريقَ المَكارِمِ. و مَحاسِنِ أخلاقِ العالَمِ. لَيلَهُ و نَهارَهُ... و لَقد كانَ يُجاوِرُ في كلِّ سَنَةٍ بحِراء (حَرّاءَ). فأراهُ. و لا يَراهُ غَيري. و لَم يَجمَعْ بَيتٌ واحِدٌ يَومئذٍ في الإسلامِ غَيرَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و خَديجَةَ و أنا ثالِثُهُما. أرى نُورَ الوَحيِ و الرِّسالَةِ. و أشَمُّ رِيحَ النُّبُوّةِ. و لَقد سَمِعتُ رَنَّةَ (رَنةَ) الشَّيطانِ حِينَ نَزَلَ الوَحيُ علَيهِ صلى الله عليه و آله. فقُلتُ : يا رسولَ اللّه ِ. ما هذهِ الرَّنَّةُ ؟ فقالَ : هذا الشَّيطانُ قَد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ. إنّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ و تَرى ما أرى. إلاّ أنّكَ لَستَ بِنَبيِّ. و لكِنّكَ لَوزيرٌ. و إنّكَ لَعلى خَيرٍ. و لَقد كُنتُ مَعهُ صلى الله عليه و آله لَمّا أتاهُ المَلأُ مِن قُرَيشٍ فقالوا لَهُ : يا محمّدُ. إنّكَ قدِ ادَّعَيتَ عَظيما لَم يَدَّعِهِ آباؤكَ و لا أحَدٌ مِن بَيتِكَ. و نحنُ نَسألُكَ أمرا إن أنتَ أجَبتَنا إلَيهِ و أرَيتَناهُ عَلِمنا أنّكَ نَبيٌّ و رسولٌ. و إن لَم تَفعَلْ عَلِمنا أنّكَ ساحِرٌ كذّابٌ. فقالَ صلى الله عليه و آله : و ما تَسألونَ ؟ قالوا : تَدعو لَنا هذهِ الشَّجَرَةَ حتّى تَنقَلِعَ بِعُروقِها و تَقِفَ بينَ يدَيكَ. فقالَ صلى الله عليه و آله : إنّ اللّه َ على كُلِّ شيءٍ قَديرٌ. فإن فَعلَ اللّه ُ لَكُم ذلكَ أ تُؤمنونَ و تَشهَدونَ بالحَقِّ ؟ قالوا : نَعَم. قالَ : فإنّي ساُريكُم ما تَطلُبونَ. و إنّي لَأعلَمُ أنّكُم لا تَفيئونَ إلى خَيرٍ. و إنّ فيكُم مَن يُطرَحُ في القَليبِ. و مَن يُحَزِّبُ الأحزابَ. ثُمّ قالَ صلى الله عليه و آله : يا أيّتُها الشَّجَرَةُ إن كُنتِ تُؤمنينَ باللّه ِ و اليَومِ الآخِرِ. و تَعلَمينَ أنّي رسولُ اللّه ِ. فانقَلِعي بِعُروقِكِ حتّى تَقِفي بينَ يَدَيَّ بإذنِ اللّه ِ. فَوَالّذي بَعَثَهُ بالحَقِّ لاَنقَلَعَت بِعُروقِها. و جاءَت و لَها دَوِيٌّ شَديدٌ. و قَصفٌ كقَصفِ أجنِحَةِ الطَّيرِ. حتّى وَقَفَت بينَ يَدَي رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مُرَفرِفَةً. و ألقَت بِغُصنِها الأعلى على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله. و ببَعضِ أغصانِها على مَنكِبي. و كنتُ عن يَمينِهِ صلى الله عليه و آله. فلَمّا نَظَرَ القَومُ إلى ذلكَ قالوا ـ عُلُوّا و استِكبارا ـ : فمُرْها فلْيَأتِكَ نِصفُها و يَبقى نِصفُها. فأمَرَها بذلكَ. فأقبَلَ إلَيهِ نِصفُها كأعجَبِ إقبالٍ و أشَدِّهِ دَوِيّا. فكادَت تَلتَفُّ برسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله. فقالوا ـ كُفرا و عُتُوّا ـ : فمُرْ هذا النِّصفَ فلْيَرجِعْ إلى نِصفِهِ كما كانَ. فأمرَهُ صلى الله عليه و آله فرَجَعَ. فقلتُ أنا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ. إنّي أوّلُ مُؤمنٍ بكَ يا رسولَ اللّه ِ. و أوّلُ مَن أقرَّ بأنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَت ما فَعَلَت بأمرِ اللّه ِ تعالى تَصديقا بِنُبُوَّتِكَ. و إجلالاً لكَلِمَتِكَ. فقالَ القَومُ كلُّهُم : بَل ساحِرٌ كَذّابٌ. عَجيبُ السِّحرِ خَفيفٌ فيهِ. و هَل يُصَدِّقُكَ في أمرِكَ إلاّ مِثلُ هذا؟ ! (يَعنُونَني) و إنّي لَمِن قَومٍ لا تأخُذُهُم في اللّه ِ لَومَةُ لائمٍ. سِيماهُم سِيما الصِّدِّيقينَ. و كلامُهُم كلامُ الأبرارِ. عُمّارُ اللَّيلِ و مَنارُ النَّهارِ. مُتَمَسِّكونَ بحَبلِ القرآنِ. يُحيُونَ سُنَنَ اللّه ِ و سُنَنَ رَسولِهِ ؛ لا يَستَكبِرونَ و لا يَعلُونَ. و لا يَغلونَ و لا يُفسِدونَ. قُلوبُهُم في الجِنانِ. و أجسادُهُم في العَمَلِ.۲

۳۷۶۵

محمّد صلى الله عليه و آله از زبان على عليه السلام

۱۹۸۸۳.امام على عليه السلام ( ـ وقتى مردى از ايشان كه در مسجد كوفه حمايل شمشيرش ) فرمود : رسول خدا۹ رخسارى سفيد و گلگون داشت و چشمانى سياه و درشت و موهايى صاف و نرم و ريشى انبوه و گونه هايى كم گوشت و استخوانى و گيسوانى كه تا نرمه گوشش مى رسيد و گردنى چون جام سيمين و از زير گلو تا نافش خط باريكى از مو چون نى رسته بود و جز آن مويى بر سينه و شكمش وجود نداشت. دست و پايش درشت و استخوانى بود. هرگاه راه مى رفت، مثل اين بود كه از سرازيرى فرود مى آيد و به هنگام برخاستن چابك و سريع بود. وقتى به طرفى برمى گشت، با تمام بدنش برمى گشت. دانه هاى عرق بر چهره اش چون مرواريد بود، عرق بدنش خوش بوتر از مشك تند بود، نه كوتاه قامت بود و نه بلند، نه ناتوان بود و نه پست. كسى را چون او نديده ام، نه پيش از او و نه پس از او.

۱۹۸۸۴.امام على عليه السلام :از زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از شير گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را همدم آن حضرت گردانيد و آن فرشته او را شب و روز در راه بزرگوارى ها و خوى هاى والاى انسانى حركت مى داد... هر سال در كوه حراء اقامت مى كرد و من او را مى ديدم و كسى جز من او را نمى ديد. آن روزها. [اهل] هيچ خانه اى به اسلام درنيامده بود، مگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خديجه و من سومينِ آنان بودم. نور وحى و رسالت را مى ديدم و رايحه نبوّت را مى بوييدم. هنگامى كه وحى بر آن حضرت صلى الله عليه و آله نازل شد، من فرياد شيطان را شنيدم، عرض كردم : اى رسول خدا! اين چه فريادى است؟ فرمود : اين شيطان است كه از پرستيده شدنش مأيوس شده است. آنچه را من مى شنوم، تو هم مى شنوى و هرچه را من مى بينم تو هم مى بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى بلكه تو وزير و دستيارى و تو در راه خير و صلاح هستى. من با آن حضرت صلى الله عليه و آله بودم كه سران قريش آمدند و گفتند : اى محمّد! تو ادّعاى بزرگى مى كنى كه پدران تو و هيچ يك از خاندانت چنين ادعايى نكرده است. اينك ما از تو كارى مى خواهيم كه اگر آن را انجام دهى و به ما نشانش دهى، مى فهميم كه تو پيامبر و فرستاده [خدا ]هستى و اگر نتوانستى انجام دهى، مى فهميم كه تو جادوگرى دروغگو هستى. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : چه مى خواهيد؟ گفتند : از اين درخت بخواه تا از ريشه كنده شود و در برابر تو بايستد. حضرت فرمود : البته خداوند بر هر كارى تواناست. اگر خداوند اين كار را براى شما انجام دهد آيا ايمان مى آوريد و به حقيقت گواهى مى دهيد؟ گفتند : آرى. پيامبر فرمود : من آنچه شما تقاضا مى كنيد به شما نشان مى دهم، اما مى دانم به راه خير باز نمى آييد. در ميان شما كسانى هستند كه به چاه [بَدر ]افكنده خواهند شد و كسانى هستند كه [بر ضدّ من ]دسته ها به راه خواهند انداخت [و نبرد احزاب را به پا خواهند كرد]. پيامبر صلى الله عليه و آله سپس فرمود : اى درخت! اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارى و مى دانى كه من فرستاده خدا هستم، به اذن خداوند، از ريشه كنده شو و در برابر من بايست. سوگند به خدايى كه او را به حق برانگيخت، آن درخت از ريشه كنده شد و در حالى كه همهمه اى سخت داشت و صدايى چون صداى برهم خوردن بال هاى پرندگان از آن به گوش مى رسيد، جلو آمد و بال بال زنان در برابر رسول خدا صلى الله عليه و آله ايستاد و شاخه بلند خود را بر سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و يكى از شاخه هايش را روى شانه من كه در طرف راست آن حضرت بودم انداخت. اما چون آن جماعت اين صحنه را ديدند، سركشانه و گردن فرازانه، گفتند : دستور بده تا نيمى از آن پيش تو آيد و نيم ديگرش در جاى خويش بماند. رسول خدا به درخت چنين فرمانى داد. پس نيمه اى از درخت به نحوى بسيار شگفت آور و با سر و صدايى شديدتر به طرف پيامبر رفت، به طورى كه نزديك بود به آن حضرت بپيچد. باز از روى كفر و سركشى، گفتند : دستور بده اين نيمه درخت به طرف نيمه ديگرش برگردد و مثل اول شود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد آن نيمه درخت برگشت. من گفتم : لا اله الا اللّه !! اى رسول خدا! من نخستين ايمان آورنده به تو هستم و نخستين كسى هستم كه اعتراف مى كند اين درخت آنچه كرد به فرمان خداوند متعال براى اعتراف به نبوّت تو و بزرگداشت و ارج نهادن سخن تو انجام داد. اما آن جماعت يكپارچه گفتند : [نه ]بلكه او جادوگرى دروغگوست ؛ جادوگرى شگفت و تردست است. آيا كسى جز او [و مقصودشان من بودم ]تو را در كارَت تصديق مى كند؟ من از گروهى هستم كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى باك ندارند، سيمايشان سيماى راستان است، و گفتارشان گفتار نيكوكاران، آباد كنندگان شب اند و نشانه هاى [هدايت در ]روز. به ريسمان قرآن چنگ آويخته اند، سنّت هاى خدا و سنّت هاى رسول او را زنده نگه مى دارند، نه استكبارى مى ورزند و نه بزرگى، نه نادرستى و خيانت مى كنند و نه تباهى مى آفرينند، دل هايشان در بهشت است و بدنهايشان در كار و كوشش!


1.الطبقات الكبرى : ۱ / ۴۱۰.

2.نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۲.