۲۰۰۱۹.مكارم الأخلاق عن ابنِ مسعودٍ :أتَى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله رجُلٌ يُكَلِّمُهُ فأرعَدَ. فقالَ : هَوِّنْ علَيكَ فلَستُ بمَلِكٍ !۱

۲۰۰۲۰.سنن ابن ماجة عن ابنِ مسعودٍ :أتى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله رجُلٌ فكَلَّمَهُ، فجَعَلَ تَرعُدُ فَرائصُهُ. فقالَ لَهُ : هَوِّن علَيكَ فإنّي لَستُ بمَلِكٍ. إنّما أنا ابنُ امرأةٍ تأكُلُ القَديدَ.۲

۳۷۸۳

مُتَوَكِّلٌ

۲۰۰۲۱.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :نَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في غَزوَةِ ذاتِ الرِّقاعِ تَحتَ شَجَرَةٍ على شَفيرِ وادٍ. فأقبَلَ سَيلٌ فحالَ بَينَهُ و بَينَ أصحابِهِ فرآهُ رجُلٌ مِن المُشرِكينَ و المُسلِمونَ قِيامٌ على شَفيرِ الوادي يَنتَظِرونَ مَتى يَنقَطِعُ السَّيلُ. فقالَ رجُلٌ مَن المُشرِكينَ لقَومِهِ : أنا أقتُلُ محمّدا. فجاءَ و شَدَّ على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بالسَّيفِ. ثُمّ قالَ : مَن يُنْجِيكَ مِنّي يا محمّدُ ؟! فقالَ : رَبِّي و رَبُّكَ. فنَسَفَه جَبرئيلُ عليه السلام عن فَرَسِهِ فسَقَطَ على ظَهرِهِ. فقامَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و أخذَ السَّيفَ و جَلَسَ على صَدرِهِ و قالَ : مَن يُنْجِيكَ مِنّي يا غورثُ ؟! فقالَ : جُودُكَ و كَرمُكَ يا محمّدُ. فتَرَكَهُ فقامَ و هُو يقولُ : و اللّه ِ، لَأنتَ خَيرٌ مِنّي و أكرَمُ.۳

۲۰۰۱۹.مكارم الأخلاق ( ـ به نقل از ابن مسعود ـ ) : مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با ترس و لرز شروع به صحبت با آن حضرت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آرام باش، من كه پادشاه نيستم!

۲۰۰۲۰.سنن ابن ماجة ( ـ به نقل از ابن مسعود ـ ) : مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در حالى كه بدنش مى لرزيد، با آن حضرت به صحبت پرداخت. پيامبر فرمود : آرام باش، من كه پادشاه نيستم. من فرزند زنى هستم كه گوشت خشكيده نمك سود مى خورد.

۳۷۸۳

توكّل كننده

۲۰۰۲۱.امام صادق عليه السلام :در جنگ ذات الرقاع، رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار درّه اى زير درختى توقف كرد. در همين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت و يارانش فاصله انداخت. مردى از مشركان متوجه شد كه ياران پيامبر از او دور افتاده و منتظر بند آمدن سيل هستند، به همرزمان خود گفت : من محمّد را مى كشم. و آمد و به روى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير كشيد و گفت : اى محمّد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ پيامبر فرمود : آنكه پروردگار من و توست. در اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت روى زمين افتاد. رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير را برداشته روى سينه او نشست و فرمود : اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ عرض كرد : بخشندگى و آقايى تو اى محمّد! پيامبر او را رها كرد. مرد از جا برخاست، در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو از من بهتر و بزرگوارترى.


1.مكارم الأخلاق : ۱ / ۴۸ / ۷.

2.سنن ابن ماجة : ۲ / ۱۱۰۱ / ۳۳۱۲.

3.الكافي : ۸ / ۱۲۷ / ۹۷.