۱۸۵۸۷.عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ مؤمنٍ لا يَرعى حُقوقَ إخوانِهِ المؤمِنينَ كمَثَلِ مَن حَواسُّهُ كُلُّها صَحيحَةٌ. فهُوَ لا يَتأمَّلُ بعَقلِهِ. و لا يُبصِرُ بعَينِهِ. و لا يَسمَعُ باُذُنِهِ. و لا يُعَبِّرُ بلِسانِهِ عَن حاجَتِهِ. و لا يَدفَعُ المَكارِهَ عَن نَفْسِهِ بالإدلاءِ بحُجَجِهِ. و لا يَبطِشُ لشَيءٍ بيَدَيهِ. و لا يَنهَضُ إلى شَيءٍ برِجْلَيهِ. فذلكَ قِطعَةُ لَحمٍ قد فاتَتهُ المَنافِعُ. و صارَ غَرَضا لكُلِّ المَكارِهِ. فكذلكَ المؤمنُ إذا جَهِلَ حُقوقَ إخوانِهِ فاتَهُ ثَوابُ حُقوقِهِم. فكانَ كالعَطشانِ بحَضرَةِ الماءِ الباردِ فلَم يَشرَبْ حتّى طَفى... فإذا هُو سَليبُ كُلِّ نِعمَةٍ. مُبتلىً بكُلِّ آفَةٍ.۱

(انظر) الأخ : باب ۳۱.

۳۵۵۹

مَثَلُ القائِمِ عَلى حُدودِ اللّه ِ وَ المُداهِنِ فيها

۱۸۵۸۸.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :مَثَلُ القائمِ على حُدودِ اللّه ِ و المُداهِنِ فيها كمَثَلِ قَومٍ استَهَموا على سَفينَةٍ في البَحرِ. فأصابَ بَعضُهُم أعلاها و أصابَ بَعضُهُم أسْفَلَها. فكانَ الّذينَ في أسفَلِها إذا استَقَوا مِن الماءِ مَرُّوا على مَن فَوقَهُم. فقالَ الّذينَ في أعلاها: لا نَدَعُهُم يَصعَدونَ فيُؤذونا. فقالوا : لو أنّا خَرَقنا في نَصيبِنا خَرقا و لَم نُؤذِ مَن فَوقَنا! فإن يَترُكوهُم و ما أرادُوا هَلَكوا جَميعا. و إن أخَذوا على أيديهِم نَجَوا و نَجَوا جَميعا.۲

۱۸۵۸۷.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مثل مؤمنى كه حقوق برادران مؤمن خويش را رعايت نمى كند، مثل كسى است كه تمام حواسّ او سالم است؛ امّا با عقلش نمى انديشد، با چشمش نمى بيند، با گوشش نمى شنود، با زبانش مشكل خود را نمى گويد، با بيان دلايل و براهينش ناملايمات و گزندها را از خود دور نمى كند، با دست خود به چيزى حمله نمى كند، با پاى خود به طرف چيزى نمى شتابد. چنين كسى يك تكّه گوشت بى خاصيت است و آماج هر گونه گزندى مى باشد. همچنين است مؤمن؛ هرگاه حقوق برادران خود را ناديده بگيرد، ثواب [رعايت ]حقوق آنان را از دست مى دهد و مانند تشنه اى خواهد بود كه در برابرش آب خنكى باشد و از آن ننوشد تا از بين برود... هر نعمتى از او سلب مى شود و به هر آفتى مبتلا مى گردد.

۳۵۵۹

مَثَل به پاى دارنده حدود خدا و مسامحه گر در آن

۱۸۵۸۸.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت به پا دارنده حدود خدا و مسامحه گر در آن، حكايت قومى است كه بر سر تقسيم جا در كشتى قرعه زدند و قسمت بالاى كشتى (عرشه آن) به نام عدّه اى در آمد و پايين آن به نام عدّه اى ديگر. افراد طبقه زيرين هر گاه مى خواستند آب بردارند، مى بايست از كنار بالايى ها بگذرند. سرنشينان عرشه كشتى گفتند ما به آنها اجازه نمى دهيم بالا بيايند و باعث آزار و اذيت ما شوند. سرنشينان طبقه پايين گفتند: بهتر است در قسمت خودمان سوراخى ايجاد كنيم و بالايى هايمان را اذيت نكنيم. در اين صورت اگر سرنشينان عرشه بگذارند كه اين عده كار خودشان را انجام دهند، همگى از بين مى روند و اگر جلو آنها را بگيرند هم آنان و هم خودشان، همگى، نجات مى يابند.


1.التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ۳۲۰/۱۶۲.

2.كنز العمّال : ۵۵۳۳.