۳۳۲۰

اختِلافُ الأحكامِ

۱۷۰۱۰.الإمامُ عليٌّ عليه السلام ( ـ في ذَمِّ اختِلافِ العُلَماءِ في الفُتيا ـ ) : تَرِدُ على أحدِهِمُ القَضيّةُ في حُكمٍ مِن الأحكامِ فَيَحكُمُ فيها بِرَأيِهِ. ثُمّ تَرِدُ تلكَ القَضيّةُ بعَينِها على غيرِهِ فيَحكُمُ فيها بخِلافِ قَولِهِ. ثُمّ يَجتَمِعُ القُضاةُ بذلكَ عندَ الإمامِ الذي استَقضاهُم فَيُصَوِّبُ آراءَهُم جَميعا و إلهُهُم واحِدٌ و نَبيُّهُم واحِدٌ و كتابُهُم واحِدٌ ! أ فأمَرَهُم اللّه ُ سبحانَهُ بالاختِلافِ فَأطاعُوهُ ؟ ! أم نَهاهُم عَنهُ فَعَصَوهُ ؟ ! أم أنزَلَ اللّه ُ سبحانَهُ دِينا ناقِصا فاستَعانَ بِهِم على إتمامِهِ ؟ !۱

۱۷۰۱۱.عنه عليه السلام ( ـ في كتابِهِ لمحمّدِ بنِ أبي بَكرٍ ـ ) : لا تَقضِ في أمرٍ واحِدٍ بقَضاءَينِ مُختَلِفَينِ فَيَختلِفَ أمرُكَ و تَزيغَ عنِ الحَقِّ.۲

۱۷۰۱۲.دعائم الإسلام عن عَمر بنِ اُذَينةَ ( ـ و كانَ مِن أصحابِ أبي عبدِ اللّه ِ جعفرِ بنِ مح ) : دَخَلتُ يَوما على عبدِ الرحمنِ بنِ أبي لَيلى بالكوفَةِ و هُو قاضٍ فقلتُ : أرَدتُ ـ أصلَحَكَ اللّه ُ ـ أن أسألَكَ عَن مَسائلَ. و كنتُ حَديثَ السِّنِّ. فقالَ : سَلْ يا بنَ أخي عمّا شِئتَ. قلتُ : أخبِرني عَنكُم معاشِرَ القُضاةِ تَرِدُ علَيكُمُ القَضيَّةُ في المالِ و الفَرْجِ و الدَّمِ فتَقضي أنتَ فيها برأيِكَ. ثُمّ تَرِدُ تلكَ القَضيّةُ بعَينِها على قاضي مكَّةَ فيَقضي فيها بخِلافِ قَضِيَّتِكَ. ثُمّ تَرِدُ على قاضي البَصرةِ و قاضي اليَمَنِ و قاضي المَدينةِ فَيَقضُونَ فيها بخِلافِ ذلكَ. ثُمّ تَجتَمِعُونَ عِند خَليفَتِكُمُ الذي استَقضاكُم فَتُخبِرُونَهُ باختِلافِ قَضاياكُم فَيُصَوِّبُ رَأيَ كُلِّ واحِدٍ مِنكُم. و إلهُكُم واحِدٌ و نَبيُّكُم واحِدٌ و دِينُكُم واحِدٌ ! أ فَأمَرَكُم اللّه ُ عَزَّ و جلَّ بالاختِلافِ فَأطَعتُموهُ ؟ ! أم نَهاكُم عَنهُ فعَصَيتُموهُ ؟ ! أم كُنتُم شُرَكاءَ اللّه ِ في حُكمِهِ فلَكُم أن تقولوا و علَيهِ أن يَرضى ؟ ! أم أنزَلَ اللّه ُ دِينا ناقِصا فاستَعانَ بِكُم في إتمامِهِ؟! أم أنزلَ اللّه ُ تامّا فَقَصَّرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَن أدائهِ ؟ ! أم ما ذا تَقولونَ؟ فقالَ : مِن أينَ أنتَ يا فتى ؟ قلتُ : مِن أهلِ البصرةِ. قالَ : مِن أيِّها ؟ قلتُ : مِن عَبدِ القَيسِ. قالَ : مِن أيِّهِم ؟ قلتُ : مِن بَني اُذَينَةَ. قالَ : ما قَرابَتُكَ مِن عبدِ الرَّحمنِ بنِ اُذينَةَ ؟ قلتُ : هُو جَدِّي. فَرَحَّبَ بي و قَرَّبَني و قالَ : أيْ فَتى. لقد سَألتَ فَغَلَّظتَ و انهَمَكتَ فَتَعَوَّصتَ. و سَاُخبِرُكَ إن شاءَ اللّه ُ. أمّا قولُكَ في اختِلافِ القَضايا فإنّهُ ما وَرَدَ علَينا مِن أمرِ القَضايا مِمّا لَهُ في كتابِ اللّه ِ أصلٌ أو في سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فليسَ لنا أن نَعدُوَ الكتابَ و السُّنَّةَ. و أمّا ما وَرَدَ علَينا مِمّا ليسَ في كتابِ اللّه ِ و لا في سُنَّةِ نَبِيِّهِ فإنّا نَأخُذُ فيه بِرَأيِنا. قلتُ : ما صَنَعتَ شيئا ! لأنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يقولُ : «ما فَرَّطْنا في الكِتابِ مِن شَيْءٍ» ۳. و قالَ فيهِ : «تِبيانا لِكُلِّ شَيءٍ» ۴.۵

۳۳۲۰

اختلاف حُكمها

۱۷۰۱۰.امام على عليه السلام ( ـ در نكوهش اختلاف علما در فتوا ـ ) فرمود : قضاوت در حكمى از احكام به يكى از آنان ارجاع مى شود و او درباره آن به نظر خود حكمى صادر مى كند. سپس همان مشكل نزد ديگرى بُرده مى شود و او بر خلاف حكم اوّلى رأى مى دهد. آن گاه قاضيان حكمهاى صادره خود را نزد پيشوايى كه آنان را به قضاوت گماشته است، مى برند و او آراى همه آنان را تأييد مى كند. حال آن كه خدايشان يكى و پيامبرشان يكى و كتابشان يكى است! آيا خداوند سبحان آنان را به اختلاف [احكام و آرا] دستور داده است و از او پيروى كرده اند؟ يا آنها را از اختلاف نهى فرموده و بر خلاف نهى او عمل كرده اند؟ يا نكند خداوند سبحان دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردن آن از ايشان كمك خواسته است؟!

۱۷۰۱۱.امام على عليه السلام ( ـ در نامه خود به محمّد بن ابى بكر ـ ) نوشت : در يك موضوع، دو حكم متفاوت صادر مكن؛ زيرا كارَت پريشان مى گردد و از حق منحرف مى شوى.

۱۷۰۱۲.دعائم الاسلام ( ـ به نقل از عمر بن اُذينه يكى از اصحاب امام صادق ) : در ايّام جوانى، روزى نزد عبد الرحمن بن ابى ليلى، قاضى كوفه رفتم و گفتم: خدا تو را خير دهد، مى خواهم سؤالاتى بپرسم. گفت: عمو جان! هر چه مى خواهى بپرس. گفتم: به من بگو چرا شما گروه قُضات وقتى دعوايى مالى و ناموسى و جانى پيش شما مى آورند تو درباره آن به رأى خودت حكم مى دهى و همان دعوا پيش قاضى مكّه برده مى شود و او برخلاف حكم تو رأى مى دهد و سپس آن را پيش قاضى بصره و يمن و مدينه مى برند و هر كدام آنها قضاوتى متفاوت با ديگرى مى كند. آن گاه همه شما نزد خليفه تان كه شما را به منصب قضاوت گماشته است جمع مى شويد و آراى مختلف خود [درباره آن دعوا ]را به اطلاع او مى رسانيد و او رأى همه شما را درست مى شمارد و تأييد مى كند، در حالى كه خدايتان يكى و پيامبرتان يكى و دينتان يكى است؟! آيا خداوند عزّ و جلّ به شما دستور اختلاف داده است و شما از او اطاعت مى كنيد؟ يا شما را از آن نهى فرموده و شما بر خلاف نهى او رفتار مى كنيد؟ يا نكند خداوند دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردنش از شما كمك خواسته است؟ يا نكند خداوند دين كاملى فرستاده، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله در رساندن آن كوتاهى كرده است؟ چه جوابى داريد كه بدهيد؟ عبد الرحمن گفت: اهل كجا هستى اى جوان؟ گفتم: اهل بصره ام. پرسيد: از كدام طايفه؟ گفتم: از عبد القيس. پرسيد: از كدام تيره آن؟ گفتم: از بنى اُذينه. گفت: با عبد الرحمن بن اُذينه چه نسبتى دارى؟ گفتم: او جدّ من است. در اين هنگام عبد الرحمن به من خوشامد گفت و مرا نزديك خود نشاند و گفت: اى جوان! سؤال سفت و سخت و پيچيده اى پرسيدى و من به خواست خدا پاسخت را مى دهم. اما سخن تو درباره اختلاف آرا و داوريها، بدان كه اگر دعوايى پيش ما آورده شود كه در كتاب خدا يا سنّت پيامبرش اصل و مبنايى براى آن باشد، ما حق نداريم از كتاب و سنّت تجاوز كنيم. اما اگر در كتاب خدا يا سنّت پيامبر او اصل و ريشه اى برايش وجود نداشته باشد، در اين صورت بر اساس رأى خود حكم صادر مى كنيم. من گفتم: جوابى ندادى؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد: «ما هيچ چيزى را در كتاب فرو گذار نكرده ايم» و نيز درباره قرآن مى فرمايد: «روشنگر هر چيزى است».


1.نهج البلاغة : الخطبة ۱۸.

2.الأمالي للطوسي : ۳۰/۳۱.

3.الأنعام : ۳۸.

4.النحل : ۸۹.

5.دعائم الإسلام : ۱/۹۲.