۳۲۰۷

التَّفويضُ

الكتاب :

فَسَتَذْكُرُونَ ما أقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أمْرِي إلَى اللّه ِ۱ إنَّ اللّه َ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ».۲

الحديث :

۱۶۴۰۶.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن فَزِعَ مِن أربَعٍ كيفَ لا يَفزَعُ إلى أربَعٍ ؟ ! عَجِبتُ لِمَن خاف كيفَ لا يَفزَعُ إلى قولِهِ عَزَّ و جلَّ : «حَسْبُنا اللّه ُ و نِعمَ الوَكيلُ» ۳ ؟ ! فإنّي سَمِعتُ اللّه َ جلَّ جلالُهُ يقولُ بِعَقِبِها : «فانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللّه ِ و فَضلٍ لَم يَمسَسْهُم سُوءٌ» .۴ و عَجِبتُ لِمَنِ اغتَمَّ كيفَ لا يَفزَعُ إلى قولِهِ عَزَّ و جلَّ : «لا إلهَ إلاّ أنتَ سُبحانَكَ إنّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» ۵ ؟ ! فإنّي سَمِعتُ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يقولُ بِعَقِبِها : «فاسْتَجَبْنا لَهُ و نَجَّيناهُ مِنَ الغَمِّ و كَذلكَ نُنْجِي المُؤْمِنينَ» .۶ و عَجِبتُ لمَن مُكِرَ بهِ كيفَ لا يَفزَعُ إلى قولِهِ : «وَ أُفَوِّضُ أمرِي إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصيرٌ بالعِبادِ» ؟ ! فإنّي سَمِعتُ اللّه َ جلَّ و تَقَدَّسَ يقولُ بِعَقِبِها : «فَوَقاهُ اللّه ُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا» .۷ و عَجِبتُ لِمَن أرادَ الدنيا و زينَتَها كيفَ لا يَفزَعُ إلى قولِهِ تباركَ و تعالى : «ما شاءَ اللّه ُ لا قُوَّةَ إلاّ باللّه ِ» ۸ ؟ ! فإنّي سَمِعتُ اللّه َ عزَّ اسمُهُ يقولُ بعَقِبِها : «إنْ تَرَنِ أنا أقلَّ مِنكَ مالاً وَ وَلَدا * فعَسَى رَبِّي أنْ يُؤْتِيَنِ خَيرا مِن جَنَّتِكَ» ۹ و عسى مُوجِبَةٌ.۱۰

۳۲۰۷

وا گذاشتن كارها به خدا

قرآن:

«پس، بزودى آنچه را به شما مى گويم به ياد خواهيد آورد. و كارم را به خدا مى سپارم؛۱۱ خداست كه به [حال ]بندگان [خود ]بيناست».

حديث :

۱۶۴۰۶.امام صادق عليه السلام :در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى هراسد، اما چگونه به چهار چيز پناه نمى برد! در شگفتم از كسى كه مى ترسد، اما چرا به اين سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى برد: «خداوند ما را بس است و او چه نيكو كارگزارى است»؟ زيرا شنيدم كه خداوند جلّ جَلالُه به دنبال اين آيه مى فرمايد: «پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از ميدان نبرد ]بازگشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنها نرسيده بود». و در شگفتم از كسى كه اندوهگين مى شود، اما چرا به اين سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى برد: «معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم»؟ زيرا شنيدم كه خداوند عزّ و جلّ به دنبال آن مى فرمايد: «پس [دعاى ]او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين نجات مى دهيم». و در شگفتم از كسى كه به او نيرنگ زده مى شود، اما چرا به اين سخن خداوند پناه نمى برد: «و كارم را به خدا مى سپارم، همانا خداوند به [حال ]بندگان بيناست»؟ زيرا شنيدم كه خداوند جلّ و تَقَدَّسَ به دنبال آن مى فرمايد: «پس، خداوند او را از عواقب سوء آنچه نيرنگ مى كردند، حفظ نمود». و در شگفتم از كسى كه خواهان دنيا و زيب و زيور آن است، چرا به اين سخن خداوند تبارك و تعالى پناه نمى برد: «آنچه خدا خواهد، نيرويى جز به [قدرت] خدا نيست»؟ زيرا شنيدم كه خداوند عزّ اسمه به دنبال آن مى فرمايد: «اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مى بينى، اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد». اميد در اينجا مفيد ايجاب و قطعيت است.


1.قوله : «و اُفَوِّضُ أمرِي إلَى اللّه ِ» التفويض على ما فسَّره الراغب هو الرَّدُّ. فتفويض الأمر إلَى اللّه ردُّه إليه. فيقرب من معنَى التوكُّل و التسليم. و الاعتبار مختلف : فالتفويض من العبد ردُّه ما نسب إليه من الأمر إلَى اللّه سبحانه. و حالُ العبد حينئذ حال من هو أعزل لا أمر راجعا إليه. و التوكلُّ من العبد جَعلُه ربَّه وكيلاً يتصرَّف فيما له من الأمر. و التسليم من العبد مطاوعته المحضة لما يريده اللّه سبحانه فيه و منه من غير نظر إلَى انتساب أمر إليه. فهي مقامات ثلاث من مقامات العبوديّة : التوكُّل ثمّ التفويض ـ و هو أدقُّ من التوكُّل ـ ثمَّ التسليم و هو أدقُّ منهما. (الميزان في تفسير القرآن: ۱۷/۳۳۴).

2.غافر : ۴۴.

3.آل عمران : ۱۷۳.

4.آل عمران : ۱۷۴.

5.الأنبياء : ۸۷.

6.الأنبياء : ۸۸.

7.غافر : ۴۵.

8.الكهف : ۳۹.

9.الكهف : ۴۰.

10.الخصال : ۲۱۸/۴۳.

11.۱. آيه «افوّض امرى الى اللّه »: تفويض، آن گونه كه راغب معنا كرده، به معناى برگرداندن و ارجاع دادن است. بنا بر اين، تفويض كار به خداوند يعنى برگرداندن و ارجاع دادن آن به خداوند. در اين صورت، معناى تفويض نزديك به معناى توكّل و تسليم است. چيزى كه هست اعتبارها فرق مى كند. اگر تفويض مى گويند. به اين اعتبار است كه كارهايى را كه [على الظاهر ]منسوب به اوست به خداوند سبحان برمى گرداند و بنده در چنين وضعى حال كسى را دارد كه به كلّى بركنار است و هيچ كارى به او برنمى گردد. اگر توكّل مى گويند، به اين اعتبار است كه بنده، پروردگار خود را وكيل مى گيرد تا به هر نحو كه مى خواهد در كار او تصرّف كند. اگر تسليم گفته مى شود به اين اعتبار است كه بنده رام و پذيراى محض هر چيزى است كه خداوند سبحان درباره او اراده كند. يا از او بخواهد، بدون آن كه هيچ امرى را به خود نسبت دهد. پس، اينها سه مقام از مقامات عبوديت هستند:ابتدا توكّل، سپس تفويض ـ كه تعبيرى دقيقتر از توكّل است ـ و آن گاه تسليم است كه از هر دوى آنها دقيقتر است.