۲۹۲۶

الدَّليلُ الرّابِعُ لإِثباتِ المَعادِ

الكتاب :

فَانْظُرْ إلَى آثارِ رَحْمَةِ اللّه ِ كَيْفَ يُحْيي الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إنَّ ذلِكَ لَمُحْيي الْمَوْتَى وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».۱

وَ اللّه ُ الَّذِي أرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحابا فَسُقْناهُ إلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأحْيَيْنا بِهِ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ».۲

فَأنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ».۳

التّفسير:

قال العلاّمة الطباطبائيّ في تفسير الآية الاُولى : و المراد بقوله : «إنَّ ذلِكَ لَمُحْيي المَوتى» الدلالة علَى المماثلة بين إحياء الأرض الميّتة و إحياء الموتى ؛ إذ في كلٍّ منهما موت ـ هو سقوط آثار الحياة من شيءٍ محفوظ ـ و حياة هي تجدّد تلك الآثار بعد سقوطها. و قد تحقّق الإحياء في الأرض و النبات. و حياة الإنسان و غيره من ذوي الحياة مثلها. و حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد. فإذا جاز الإحياء في بعض هذه الأمثال ـ و هو الأرض و النبات ـ فليجز فِي البعض الآخر.۴
و قال ـ في قوله تعالى : «فَأحيَينا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها» ـ : و أنبتنا فيها نباتا بعد ما لم تكن. و نسبة الإحياء إلى الأرض و إن كانت مجازيّة لكن نسبته إلى النبات حقيقيّة. و أعمال النبات من التغذية و النموّ و توليد المِثل و ما يتعلّق بذلك أعمال حيويّة تنبعث من أصل الحياة.
و لذلك شبّه البعث و إحياء الأموات بعد موتهم بإحياء الأرض بعد موتها ؛ أي إنبات النبات بعد توقّفه عن العمل و ركوده فِي الشتاء. فقال : «كَذلِكَ النُّشورُ» . أي البعث. فالنشور بسط الأموات يوم القيامة بعد إحيائهم و إخراجهم من القبور.۵

۲۹۲۶

دليل چهارم براى اثبات معاد

قرآن :

«پس، به نشانه هاى رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين بى جان را زنده مى كند. اين همان خداست كه زنده كننده مردگان است و او بر هر چيز تواناست».

«خداست كه بادها را مى فرستد تا ابر را برانگيزاند. و ما آن ابر را به سوى سرزمينى مرده مى رانيم و به وسيله آن زمين بى جان را زنده مى كنيم. زنده گشتن در روز قيامت نيز چنين است».

«و از آن (ابر) باران فرو مى فرستيم و به وسيله آن هر ميوه اى بيرون مى آوريم. مردگان را اينچنين زنده مى كنيم، شايد كه پند گيريد».

تفسير :

علامه طباطبائى در تفسير آيه نخست مى گويد : مراد از آيه «همانا خدا زنده كننده مردگان است»، فهماندن اين معناست كه ميان زنده كردن زمينِ بى جان و زنده كردن مردگان همانندى وجود دارد؛ زيرا در هر يك از آنها هم مرگ و مردن است، كه عبارت باشد از سلب شدنِ آثار و نشانه هاى زندگى از يك چيز، و هم حيات و زندگى است كه عبارت باشد از شروع مجدد اين آثار و نشانه ها در آن چيز بعد از زايل شدن آنها از او. اين احيا و تجديد حيات در زمين و گياهان تحقق مى يابد. زندگى انسان و ديگر جانداران نيز مانند احياى زمينِ بى جان است و چيزهاى همانند، حكمِ همانند دارند. پس وقتى احيا و تجديد حيات در يكى از موارد مشابه ـ زمين و گياه ـ رواست در موارد مشابه ديگر نيز روا و شدنى است.
در آيه «و به وسيله آن زمين بى جان را زنده مى كنيم» مى فرمايد : در زمينِ بى گياه، گياه مى رويانيم. نسبت دادن احيا به زمين گر چه مجاز است، اما نسبت دادن آن به گياه، نسبتى حقيقى است و كارها و فعاليتهاى گياه، از قبيل: تغذيه و رشد و توليد مثل و امثال اينها، فعاليتهاى حياتى اى هستند كه از ريشه حيات سرچشمه مى گيرند.
به همين جهت، رستاخيز و احياى مردگان را به احياى زمين مرده، يعنى روياندن مجدّد گياه، بعد از ايستادن از فعاليت در فصل زمستان، تشبيه كرد و فرمود : «نشور نيز چنين است». يعنى برانگيخته شدن و نشور به معناى پخش كردن مردگان پس از زنده كردنشان و بيرون آوردن آنها از گورها در روز قيامت است.


1.الروم : ۵۰.

2.فاطر : ۹.

3.الأعراف : ۵۷.

4.الميزان في تفسير القرآن : ۱۶/۲۰۳.

5.الميزان في تفسير القرآن : ۱۷/۲۱.