۴۸۳۸.كنز العمّال عن قتادة :لَمّا قَتَلَهُم [الخوارجَ ]قالَ رجُلٌ : الحَمدُ للّه ِ الّذي أبادَهُم و أراحَنا مِنهُم. فقالَ عليٌّ : كَلاّ و الّذي نَفْسي بِيَدِهِ. أنَّ مِنهُم لَمَن في أصْلابِ الرِّجال لَم تَحْمِلْهُ النِّساءُ بَعدُ. و لَيَكونَنَّ آخِرُهُم لُصّاصا جَرّادِينَ.۱

۴۸۳۹.كنز العمّال عن أبي جعفر الفراء :سَمِعَ عليٌّ أحَدَ ابْنَيْهِ ـ إمّا الحسنَ أو الحسينَ ـ يقول : الحَمدُ للّه ِ الّذي أراحَ اُمّةَ محمّدٍ مِن هذهِ العِصابَةِ. فقالَ عليٌّ : لَو لَم يَبْقَ مِن اُمّةِ محمّدٍ إلاّ ثَلاثةٌ لَكانَ أحَدُهُم على رأيِ هؤلاءِ. إنَّهُم لَفي أصْلابِ الرِّجالِ و أرْحامِ النِّساءِ.۲

(انظر) نهج السعادة : ۲ / ۴۱۷.

۱۰۱۷

نهيُ الإمامِ عَن قَتلِ الخَوارجِ بَعدَهُ

۴۸۴۰.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعدي ؛ فلَيس مَن طَلبَ الحقَّ فأخْطَأهُ، كَمَن طَلبَ الباطِلَ فأدْرَكَهُ۳.۴

۴۸۳۸.كنز العمّال ( ـ بنقل از قتادة ـ ) : پس از آن كه امام على عليه السلام خوارج را كشت،مردى گفت: سپاس و ستايش خدايى را كه آنان را نابود ساخت و ما را از شرّشان آسوده كرد. على فرمود : هرگز. سوگند به آن كه جانم در دست اوست برخى از آنها هنوز در صلب هاى مردان هستند و زنان هنوز باردارشان نشده اند. آخرين افراد آنها به جماعتى دزد و چپاولگر تبديل خواهند شد.

۴۸۳۹.كنز العمّال ( ـ بنقل از أبو جعفر فراء ـ ) : على شنيد كه يكى از فرزندانش. حسن يا حسين، مى گويد: خداى را شكر كه امّت محمّد را از شرّ اين جماعت آسوده ساخت. فرمود : اگر از امّت محمّد تنها سه نفر بر جاى ماند، يكى از آنها بر عقيده اين جماعت خواهد بود. آنان [هنوز ]در صلب هاى مردان و زهدانهاى زنان هستند.

۱۰۱۷

نهى امام از كشتن خوارج بعد از ايشان

۴۸۴۰.امام على عليه السلام :بعد از من با خوارج نجنگيد (خوارج را نكشيد) ؛ زيرا كسى كه طالب حقّ باشد و به آن نرسد همچون كسى نيست كه جوياى باطل باشد و به آن دست يابد.۵


1.. كنز العمّال : ۳۱۵۴۲.

2.كنز العمّال : ۳۱۵۴۹.

3.نهج البلاغة : الخطبة ۶۱.

4.قال ابنُ أبي الحديد : مُراده أنّ الخوارج ضَلّوا بشُبهةٍ دخَلت عليهم. كانوا يَطلُبون الحقّ. و لهم في الجملة تَمسّكٌ بالدِّين. و مُحاماةٌ عن عقيدةٍ اعتقدوها. و إنْ أخطَؤوا فيها. و أمّا معاوية فلم يكن يطلب الحقّ. و إنّما كان ذا باطل. لا يُحامي عن اعتقادٍ قد بناه على شبهة. و أحوالُه كانت تدلّ على ذلك. فإنّه لم يكن من أرباب الدِّين... و إذا كان كذلك لم يَجُزْ أن يَنصُر المسلمون سلطانه. و تحارَبُ الخوارج عليه و إن كانوا أهل ضلال. لأنّهم أحسن حالاً منه. فإنّهم كانوا يَنهون عن المنكر. و يَرَون الخروج على أئمّة الجور واجبا... (شرح نهج البلاغة : ۵ / ۷۸).

5.ابن ابى الحديد مى نويسد : مراد حضرت اين است كه خوارج به سبب گرفتار آمدن به يك شبهه، گمراه شدند. آنان طالب حقّ بودند و اجمالاً به دين تمسك داشتند و از عقيده خود دفاع مى كردند، گر چه در عقيده خود راه خطا پيمودند. اما معاويه خواهان حقّ نبود، بلكه راه باطل مى پيمود و از عقيده اى كه با شبهه آميخته شده باشد، دفاع نمى كرد. رفتار و كردار او، خود گواه اين امر بود. او پايبند دين نبود... با چنين اوصافى كه در معاويه وجود داشت، بر مسلمانان روا نبود كه از حكومت او دفاع كنند و با شورشيان عليه او بجنگند، هر چند كج راهه مى رفتند؛ زيرا آنان وضع بهترى از معاويه داشتند ؛ چه، نهى از منكر مى كردند و قيام در برابر فرمانروايان ستمگر را واجب مى دانستند....