۱ / ۱۳
پيشواى پرهيزكاران
۱۴.مئة منقبة :حدّثنى الشريف أبو جعفر محمّد بن أحمد بن عيسى العلوى رحمه اللَّه عليه. قال : حدّثنى محمّد بن أحمد المكاتب. قال : حدّثنى حمّاد بن مهران. قال : حدّثنى عبد العظيم بن عبد اللَّه الحسنى. قال : حدّثنا محمّد بن محمّد بن عليّ. قال : حدّثنا محمّد بن كثير. قال : حدّثنى إسماعيل بن زياد البزّاز. عن أبى إدريس. عن رافع مولى عائشة. قال : كُنتُ غُلاماً أخدِمُ عائِشَةَ. فَكُنتُ إذا كانَ النَّبِىُّ صلى اللَّه عليه و آله عِندَها قَريباً اُعاطيهِم. قالَ : فَبَينَما النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله عِندَها ذاتَ يَومٍ. و إذا داقٌّ يَدُقُّ البابَ. فَخَرَجتُ إلَيهِ فَإِذا جارِيَةٌ مَعَها طَبَقٌ مُغَطّى. قالَ : فَرَجَعتُ إلى عائشة وأخبَرتُها. فَقالَت : أدخِلها. فَدَخَلَت به. فوَضَعَتهُ بَينَ يَدَى عائِشَةَ. فوضَعَته عائِشَةُ بَينَ يَدَيِ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله. فَجَعَلَ يَتَناوَلُ مِنهُ ويَأكُلُ. وخَرَجَتِ الجارِيَةُ. فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : لَيتَ أميرَ المُؤمِنينَ وسَيِّدَ المُسلِمينَ وإمامَ المُتَّقينَ يَأكُلُ مَعي ! فَقالَت عائِشَةُ : ومَن هُوَ يا رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله المُجتَمِعُ فيهِ هذِهِ الخِصالُ؟ فَسَكَت. ثُمَّ أعادَ الكَلامَ مَرَّةً اُخرى. فَقالَت عائِشَةُ مِثلَ ذلِكَ. فَسَكَتَ النَّبِيُّ. فَجاءَ أحَدٌ ودَقَّ عَلَينَا البابَ. فَخَرَجَتُ إلَيهِ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ أبى طالِبٍ عليه السلام. قالَ: فَرَجَعتُ. وقُلتُ لِلنَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله: عَلِيٌّ عَلى البابِ. فَقالَ: أدخِله. ثُمَّ قالَ: يا أبَا الحَسَنِ، مَرحَباً وأهلًا بِكَ، لَقَد تَمَنَّيتُكَ مَرَّتَينِ حَتّى لَمّا أبطَأتَ عَلَيَّ الدُّخولَ سَأَلتُ اللَّهَ أن يَأتِيَنى بِكَ. اِجلِس وكُلْ. فَجَلَسَ وأكَلَ مَعَهُ. ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : يا عَلِيُّ، قاتَلَ اللَّهُ مَن قاتَلَكَ. وعادى اللَّهُ مَن عاداكَ. فَقالَت عائِشَةُ : ومَن يُقاتِلُهُ ويُعاديهِ؟ فَسَكَتَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله، ثُمَّ أعادَ مِثلَ ذلِكَ، فَقالَت عائِشَةُ: ومَن يُقاتِلُهُ ويُعاديهِ؟ قالَ: أنتِ و مَن مَعَكِ.۱
ترجمه
حضرت عبد العظيم عليه السلام - به سند خود - : رافع. غلام عايشه. گفت : من در نوجوانى، خدمتگزار عايشه بودم و هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خانه عايشه بود و نزديك هم بودند، من روى آنها را مىانداختم.
روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد عايشه بود. كسى در زد. به سوى در رفتم و دخترى را ديدم كه در دستش طَبَقى پوشيده بود. به سوى عايشه باز گشتم و جريان را گفتم. عايشه گفت: او را به درون خانه راهنمايى كن.
آن دختر. داخل شد و طَبَق را در مقابل عايشه بر زمين نهاد و عايشه طَبَق را مقابل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گذارد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شروع به خوردن از آن نمود و آن دختر. بيرون رفت. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «كجاست امير مؤمنان و سَرور مسلمانان و امام پرهيزگاران تا با من غذا بخورد؟».
عايشه گفت : امير مؤمنان و سَرور مسلمانها كيست؟!
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، اندكى درنگ كرد و سپس دوباره فرمايش خود را تكرار نمود. عايشه نيز گفته خود را تكرار كرد. باز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سكوت نمود. در اين هنگام، كسى درِ خانه را به صدا در آورد. من (نافع) به سوى در رفتم و على را بر درِ خانه يافتم. بر گشتم و به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفتم : على است.
پيامبر عليه السلام فرمود : «او را به داخل راهنمايى كن» و آن گاه فرمود : «مرحبا به تو! خوش آمدى ! دو بار آرزوى ديدارت را نمودم و چنانچه ديرتر مىآمدى. از خدا مىخواستم تا تو را برايم بياورد. بنشين و بخور». او نشست و با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خورد.
سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «خدا بكشد كسى را كه با تو بجنگد و خدا دشمن بدارد كسى را كه با تو دشمن باشد!».
عايشه گفت : مگر چه كسى با او جنگ و دشمنى مىكند ؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سكوت كرد. عايشه دو باره پرسيد : مگر چه كسى با او جنگ و دشمنى مىكند؟
پيامبر دو مرتبه فرمود : تو و همراهانت.
1.مئة منقبة : ص ۹۷. اليقين. ابن طاووس : ص ۲۴۶.