۴ / ۱۹

ولخرجى در خريد خانه‏

۹۱.الأمالى للصدوق :حدّثنا صالح بن عيسى بن أحمد بن محمّد العجلى. قال : حدّثنا محمّد بن محمّد بن عليّ. قال : حدّثنا محمّد بن الفرج الروياني. قال : حدّثنا عبد اللَّه بن محمّد العجلي. قال : حدّثنى عبد العظيم بن عبد اللَّه الحسنى. عن أبيه. عن أبان مولى زيد بن عليّ. عن عاصم بن بهدلة. قال : قالَ لى شُرَيحٌ القاضى : اِشتَرَيتُ داراً بِثَمانينَ ديناراً. وكَتَبتُ كِتاباً. وأشهَدتُ عُدولًا. فَبَلَغَ ذلِكَ أميرَ المُؤمنينَ عَلِيَّ بنَ أبى طالِبٍ عليه السلام. فَبَعَثَ إلَيَّ مَولاهُ قَنبَراً فَأَتَيتُهُ. فَلَمّا أن دَخَلتُ عَلَيهِ قالَ : يا شُريحُ ! اِشتَرَيتَ داراً. وكَتَبتَ كِتاباً. وأشهَدتَ عُدولًا. ووَزَنتَ مالًا ؟ قُلتُ : نَعمَ. قالَ : يا شُرَيحُ ! اِتَّقِ اللَّهَ. فَإِنَّهُ سَيَأتيكَ مَن لا يَنظُرُ فى كِتابِكَ ولا يَسأَلُ عَن بَيِّنَتِكَ حَتّى‏ يُخرِجَكَ مِن دارِكَ شاخِصاً. ويُسلِمُكَ إلى‏ قَبرِكَ خالِصاً. فَانظُر أن لا تَكونَ اشتَرَيتَ هذِهِ الدّارَ مِن غَيرِ مالِكِها. ووَزَنتَ مالًا مِن غَيرِ حِلِّهِ. فَإِذا أنتَ قَد خَسِرتَ الدّارَينِ جَميعاً ؛ الدُّنيا وَالآخِرَةَ. ثُمَّ قالَ عليه السلام : يا شُرَيحُ ! فَلَو كُنتَ عِندَما اشتَرَيتَ هذِهِ الدّارَ أتَيتَنى. فَكَتَبتُ لَكَ كِتاباً عَلى‏ هذِهِ النُّسخَةِ. إذاً لَم تَشتَرِها بِدِرهَمَينِ. قالَ : قُلتُ : وما كُنتَ تَكتُبُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟! قالَ : كُنتُ أكتُبُ لَكَ هذَا الكِتابَ : بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ. هذا مَا اشتَرى‏ عَبدٌ ذَليلٌ مِن مَيِّتٍ اُزعِجَ بِالرَّحيلِ. اِشتَرى‏ مِنهُ داراً فى دارِ الغُرورِ. مِن جانِبِ الفانينَ إلى‏ عَسكَرِ الهالِكينَ. وتَجمَعُ هذِهِ الدّارُ حُدوداً أربَعَةً : فَالحَدُّ الأَوَّلُ مِنها يَنتَهى إلى‏ دَواعِى الآفاتِ. وَالحَدُّ الثّانى مِنها يَنتَهى إلى‏ دَواعِى العاهاتِ. وَالحَدُّ الثّالِثُ مِنها يَنتَهى إلى‏ دَواعِى المُصيباتِ. وَالحَدُّ الرّابِعُ مِنها يَنتَهى إلى‏ الهَوى‏ المُردى وَالشَّيطانِ المُغوى. وفيهِ يُشرَعُ بابُ هذِهِ الدّارِ. اِشتَرى‏ هذَا المَفتونُ بِالأَمَلِ مِن هذَا المُزعَجِ بِالأَجَلِ جَميعَ هذِهِ الدّارِ. بِالخُروجِ مِن عِزِّ القُنوعِ وَالدُّخولِ فى ذُلِّ الطَّلَبِ. فَما أدرَكَ هذَا المُشتَرى فيما اشتَرى‏ مِنهُ مِن دَرَكٍ. فَعَلى‏ مُبلى أجسامِ المُلوكِ. وسالِبِ نُفوسِ الجَبابِرَةِ. مِثلُ كِسرى‏ وقَيصَرَ وتُبَّعٍ وحِميَرَ. ومَن جَمَعَ المالَ إلى‏ المالِ فَأَكثَرَ. وبَنى‏ فَشَيَّدَ. ونَجَّدَ فَزَخرَفَ. وَادَّخَرَ بِزَعمِهِ لِلوَلَدِ. إشخاصُهُم جَميعاً إلى‏ مَوقِفِ العَرضِ لِفَصلِ القَضاءِ. وخَسِرَ هُنالِكَ المُبطِلونَ. شَهِدَ عَلى‏ ذلِكَ العَقلُ إذا خَرَجَ مِن أسرِ الهَوى‏ ونَظَرَ بِعَينِ الزَّوالِ لِأَهلِ الدُّنيا. وسَمِعَ مُنادِى الزُّهدِ يُنادى فى عَرَصاتِها : ما أبيَنَ الحَقَّ لِذى عَينَينِ ! إنَّ الرَّحيلَ أحَدُ اليَومَينِ. تَزَوَّدوا مِن صالِحِ الأَعمالِ. وقَرِّبوا الآمالَ بِالآجالِ. فَقَدَ دَنَتِ الرِّحلَةُ وَالزَّوالُ.۱

ترجمه‏

حضرت عبد العظيم عليه السلام - به سند خود - : عاصم بن بهدله گفت كه : شريح قاضى به من گفت : خانه‏اى را به هشتاد دينار خريدم و در اين باره نوشته‏اى (سندى) هم رد و بدل نمودم و چند نفر عادل را هم گواه گرفتم. خبر به امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام رسيد. ايشان غلام خود، قنبر، را براى احضار من فرستاد و من هم خدمت ايشان رسيدم. هنگامى كه بر ايشان وارد شدم، فرمود : «اى شريح ! شنيده‏ام خانه‏اى خريده‏اى و نوشته‏اى رد و بدل كرده‏اى و گواهانى گرفته‏اى و پول‏هايى خرج نموده‏اى».
گفتم: درست است.
فرمود : «اى شريح ! از خدا بترس. همانا به همين زودى، كسى نزد تو خواهد آمد كه در نامه‏ات نظر نمى‏كند و از گواهت نمى‏پرسد. تو را از منزلت بيرون كرده، به قبرستان تسليمت مى‏كند. پس بنگر كه اين خانه را از غير مالكش نخريده باشى. و بهاى آن را از غير حلال نداده باشى كه در اين صورت، در دنيا و آخرت، زيان خواهى كرد.
اى شريح ! اگر آن گاه كه مى‏خواستى خانه‏اى بخرى. در نزد من حاضر مى‏شدى، برايت نوشته‏اى مى‏نوشتم كه در آن صورت، خانه را [حتّى‏] به دو درهم نمى‏خريدى».
گفتم: اى امير مؤمنان! چه مى‏خواستى بنويسى ؟
فرمود : «نامه‏اى به اين مضمون برايت مى‏نوشتم : به نام خداوند بخشنده مهربان. اين است آنچه خريده است بنده ذليل، از مرده‏اى كه به همين زودى كوچانده مى‏شود. او در دنياى فريبنده، منزلى خريده است كه در كوى فانى شوندگان و سپاه نابودان جاى دارد. و حدود چهارگانه اين منزل، بدين ترتيب است : حد اوّل، منتهى است به آفت‏ها ؛ دوم، منتهى‏
است به مرض‏ها ؛ سوم، منتهى است به مصيبت‏ها ؛ چهارم، منتهى است به پرتگاه و شيطان فريب دهنده. كه درِ اين خانه، از همين حدّ چهارم گشوده مى‏شود.
اين بنده فريفته آرزوها، از بنده‏اى كه مُشرف به مرگ است، خانه‏اى را خريد و خود را از عزّت قناعت بيرون برد و در ذلّت طالبان دنيا درآورد. زيانى كه اين خريدار از جنس متحمّل مى‏شود. بر عهده تباه كننده اجسام و گيرنده جان پادشاهان ستمگرى مانند كسرا. قيصر. تُبَّع. و حِمير است. آن كس كه ثروت‏ها را روى هم انباشت. و اموال را روز به روز افزود. ساختمان‏هاى بلند و بناهاى محكم ساخت. آنها را زينت داد و آراست. و پنداشت كه ثروت‏ها را براى فرزندان ذخيره كرده است. اين ثروتمندان براى عرضه اعمال [در پيشگاه پروردگار]، حاضر مى‏شوند تا حكم قطعى در باره‏شان صادر گردد و در آن جا باطل گروندگان، زيان خواهند ديد.
شاهد اين گفتار، عقل است. هر گاه كه از اسارت هوس بيرون گردد و با چشم‏هاى عبرت‏بين، به زوال دنيا نظر افكند و به منادى زهد كه فرياد مى‏زند، گوش فرا دهد كه مى‏گويد : حق براى كسى كه دو چشم بينا داشته باشد. بسيار روشن است. كوچ نمودن از دنيا، از دو روز، بيرون نيست [و امروز يا فردا از دنيا خواهيد رفت‏]. از اعمال شايسته توشه برداريد. و آرزوها را به مرگ‏ها نزديك كنيد ؛ چرا كه كوچ كردن و فانى شدن، نزديك است».


1.الأمالى. صدوق : ص ۳۸۸ ح ۵۰۱. بحار الأنوار : ج ۷۴ ص ۲۷۹ ح ۱.