۲۳۳۸

الاِضطِرارُ

الكتاب :

إنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ المَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الخِنْزِيْرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّه ِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إثْمَ عَلَيهِ إنَّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِيْمٌ».۱

(انظر) المائدة : ۳، الأنعام : ۱۱۹، ۱۴۵، النحل : ۱۱۵.

الحديث :

۱۱۱۸۰.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :كُلُّ ما اضطُرَّ إلَيهِ العَبدُ فقد أحَلَّهُ اللّه ُ لَهُ، و أباحَهُ إيّاهُ.۲

۱۱۱۸۱.كتاب من لا يحضره الفقيه عن محمّد بن عمرو بن سعيدإنَّ امرأةً أتَت عُمَرَ فقالَت : يا أميرَ المؤمنينَ. إنّي فَجَرتُ فَأقِمْ فِيَّ حَدَّ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ، فَأمَرَ برَجمِها و كانَ عليٌّ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام حاضِرا. فقالَ : سَلْها كيفَ فَجَرَت؟ فَسَألَها فقالَت : كنتُ في فَلاةٍ مِن الأرضِ فَأصابَني عَطَشٌ شَديدٌ، فَرُفِعَت لي خَيمَةٌ فَأتَيتُها فَأصَبتُ فيها رَجُلاً أعرابيّا، فَسَألتُهُ ماءً فَأبى عَلَيَّ أن يَسقِيَني إلاّ أن اُمَكِّنَهُ مِن نَفسِي، فَوَلَّيتُ مِنهُ هارِبَةً، فاشتَدَّ بِي العَطَشُ حتّى غارَت عَينايَ و ذَهَبَ لِساني، فلَمّا بَلَغَ مِنّي العَطَشُ أتَيتُهُ فَسَقاني و وَقَعَ عَلَيَّ، فقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : هذهِ التي قالَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ : «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ باغٍ و لا عادٍ فلا إثْمَ علَيهِ» هذهِ غَيرُ باغِيَةٍ و لا عادِيَةٍ فَخَلِّ سَبِيلَها، فقالَ عُمرُ : لَولا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ.۳

۲۳۳۸

ناچارى

قرآن :

«همانا [خداوند] مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن] نام غير خدا بر آن برده شده بر شما حرام كرده است ولى هر كس ناچار شود. بى آن كه زياده خواه و تجاوز كار باشد. گناهى بر او نيست كه خدا بخشنده و مهربان است».

حديث :

۱۱۱۸۰.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى كه آدمى به آن ناچار شود. خداوند آن را براى او حلال كرده و روا دانسته است.

۱۱۱۸۱.كتاب من لا يحضره الفقيه ( ـ به نقل از محمّد بن عمرو بن سعيد از فرد ديگرى ـ ) : زنى نزد عمر آمد و گفت : اى امير مؤمنان! من زنا داده ام، پس حدّ خداوند عزّ و جلّ را بر من جارى كن. عمر دستور داد او را سنگسار كنند. اما امير المؤمنين على عليه السلام كه در آن جا حاضر بود. به عمر فرمود : از او بپرس چگونه زنا داده است؟ عمر پرسيد ؛ زن گفت : در بيابانى بودم و سخت تشنه شدم. از دور خيمه اى ديدم. به آن جا رفتم و ديدم عربى صحرانشين، در آن خيمه است. از او آب خواستم، اما او به اين شرط راضى شد آب بدهد كه خود را در اختيار او قرار دهم. من فرار كردم. ليكن تشنگى چندان بر من فشار آورد كه چشمانم گود افتاد و زبانم بند آمد. وقتى تشنگى بر من غالب آمد، نزد آن مرد آمدم و او به من آب داد و با من همبستر شد. پس. على عليه السلام فرمود : اين زن مشمول اين سخن خداوند عزّ و جلّ است : «و هر كس ناچار شود بى آن كه زياده خواه و تجاوز كار باشد. گناهى بر او نيست». اين زن نه زياده خواهى كرده و نه تجاوز. پس او را آزاد كن. در اين هنگام عمر گفت : اگر على نبود عمر هلاك شده بود.


1.البقرة : ۱۷۳.

2.بحار الأنوار : ۷۵/۴۱۳/۶۴.

3.كتاب من لا يحضره الفقيه : ۴/ ۳۵/ ۵۰۲۵.